ای مهربان استادم ، ای که اول روز در دانشگاه با مهربانی میزبانمان شدی و با لبخند آمدنمان را خوش آمد گفتی حالا چرا وقتی برای اول بار پا به خانه ات گذاشتیم از ما استقبال نکردی و هر چه هر گوشه نگریستیم فقط عکست را محبوس در قاب دیدیم.
ای مهربان پدرم ، چرا این بار مثل پیش از این نیامدی . هر با رکه کلاس داشتیم نزدیک در منتظر می نشستم سرک می کشیدم تا لذت برم از هیجان آمدنت . می آمدی در را می بستی آرام و یکی یکی پله ها را بالا می رفتی. ولی حالا تو با ماشین بهشت زهرا به میانمان آمدی و این مردمان هستند که تو را بالای سر بردند.
ای معلم شجاعت یک بار که پله ها را با هراس دویدیم تا نمره ها را ببینیم یکی از بچه چون همیشه مشغول عکس گرفتن از نمره ها شد و من چون همیشه جرات نکردم بگویم که نکن اما تو آمدی و گفتی ( خیلی نمره ها جالب نیست که بخواهید عکس بگیرید.) کاش این بار هم بودی و به آنان که با دوربین هایشان محاصره مان کرده بودند می گفتی اینان برای خداحافظی آمده اند دوربین را کنار گذارید و اگر چشمانتان یاری می کند ؛ حقیقت را بنگرید.
ای استاد عزیزم کاش این بار هم از ما راجع امتحان سختی که گرفتی می پرسیدی تا ما می گفتیم سخت ترین امتحان آن بود که از میان ما بروی.
ای استاد عزیزم کاش مثل آن زمان که در کلاس هیاهو می شد تو علتش را می پرسیدی و فقط مشکل را نفهمیدن جمله آخر پاسخ می گرفتی . لبخند می زدی برای کوچک بودن علت این همه همهمه .بار دیگر می پرسیدی چرا در دانشکده غلغله به پاست و می گفتیم ما هیچ از تو نفهمیدیم که این چنین می کنیم.
ای معلم اخلاق ای کسی که مانع می شدی در میانه راه کلاس تنهایت گذاریم حال بیا و ببین ما رفیق نیمه راه نیستیم و همچنان راهت را ادامه می دهیم و هیچگاه از کلاس بیرون نمی رویم.
استاد اگرچه از میان ما جسمت را بردند ولی بدانند آنان که انسان نیستند چون فکر نمی کنند و تنها جرات آن را دارند که پشت دیواری پنهان شوند و با دکمه ای عده ای را محروم از بودنت کنند . اینک در دل کلبه ای امن برایت ساختم و یادت را همیشه در قلبم محفوظ می دارم .
استاد این حقیر دانشجویت را ببخش .
|
متن دلخواه شما
|
|