دوست دارم راه حلق تا زبانم را کوتاه کنم و آنچه در دل دارم بر زبان آورم.
دوست دارم زنجیرهای احترام و عرف را بگسلم و... زبانم را آن طور که با درونم سازگار است به گردش در آورم.
شاید همه اینها بهانه باشد و این ترس است که مانع از سخن گفتنم می شود . ترس از دیگران . دیگرانی که بی هیچ مقدمه ای پشت میز محاکمه می نشینند و بر میز می کوبند و برایم ناعادلانه حکم صادر می کنند.
دوست دارم زبان مشترکی پیدا کنم تا با آن بدون هیچ تعبییر نادرستی سخن بگویم.
دوست دارم صداقت کودکانه ام را داشته باشم و به خاطر دیگران سخن نگویم.
دوست دارم مجبور نباشم بی توجه به اطرافم رد شوم و هیچ نگویم.
دوست دارم گوشی شنوا برای آنان که سکوت را بر سخن ترجیح داده اند باشم .
دوست دارم همه راست بگویند و نیازی نباشد که برای یافتن صحت سخن دیگران مجبور باشیم تلاش کنیم.
|
متن دلخواه شما
|
|