از مدرسه با سرعت تمام میومدیم خونه ، پهن زمین میشدیم شروع به درس خوندن ، فقط اگه یه دقیقه حواسمون پرت میشد بابائه ،یا وقتی دیر میومدیم خونه ، اوه اوه اوه . از همه چی میترسیدیدم ، اون وقت مامانی بود که میومد بالا سرمون و نازمون میکرد . بهمون هم که میگفتن چقدر فلان کسی رو دوست داری میگفتیم ۱۰ تا ، آخر همچی برامون ۱۰ بود.
گذشت و بزرگ شدیم ، اون عادتا رفت !؟ دوست پیدا کردیم ، عاشقش شدیم از اینجا به بعد ادامه ی زندگیمون همراه مون شد ! باهم دعواها میکردیم . وقتی قهر میکرد و میرفت میفهمیدیم چیکار کردیم . اون وقت بود که باز مثل بچگیا بغض میکردیمو و یه گوشه غم باد میگیرفتیم ، مثل بچگیا بازم میرفتیم منت کشی . وقتی مورد بخششش قرار میگرفتیم باز مثل بچگیا بالا پایین میپریدیم .
ما هنوزم تغییر نکردیم
حالا عزیزم ، میخوام بگم دوستت دارم ، قدر همون ۱۰ تای بچگی
راستی میدونید چرا آدما وقتی با هم دعوا میکنن داد میزنن ؟؟؟ آره قلباشون از هم دوره ، برای هم داد میزنن تا صداشون به هم برسه . اما ۲تا عاشق به هم خیره میشن ، با نگاهشون با هم حرف میزنن
|
متن دلخواه شما
|
|