دستم به خودکارم رفت ، شروع کردم به نوشتن !
قلب من از تپیدنش خسته شد / نبضم با ضربه های معکوس مرد
قلب من از خستگی خوابش گرفت / این دل نا امید و مایوس مرد
شاید صدای زخمی دلم من / مرهم زخمای دل تو باشه
شاید که قصه ی جدایی من / نذاره هیشکی از کسی جدا شه
خورشیدم بی فروغ است ، دستانم سرد ، چشمانم بارانی
تو عاشقم کردی ، رفتی و بردی قلبم ، برایم چیزی نماند جز ویرانی
کاش میشد حرفایت را در گوشم میخواندی ، کاش با من اندکی سخن میگفتی
کاش
در پهنه ی تاریکی شب ، تک ستاره ای برای ما چشمک نمیزند !
سهم من از گیتی کجاست ؟ این تنهایی سهم ماست ؟!
حیرانم که چه کنم ! نازنینم تو بگو
شاید حقم این باشد که غمگینانه خورشید روزم جایش را به ماه دهد
شاید حقم این است که ماه به نجوای شبانه ی من گوش فرا دهد
خدایا دلم ازت گرفته ، خدایا مگر گناه من چیست که مرا در این دیار دلتنگی نگاه میداری ؟
خدایا اینجا عشق ها پوشالیست ؟! ، خدایا اینجا هر که دروغ میگوید ؟!
نمیدانم اما خدایا او که راست میگفت دلم را شکست
خدایا این هم آزمایش است ؟
یا نگاهت را از من برداشتی که چنینم ؟
خدایا فقط در گوشش بخوان که از ته دل دوستش داشتم
|
متن دلخواه شما
|
|