تجربه ثابت کرده هر وقت از پی بی پناهی هام به تو پناه آوردم تو دلیل همه ی بی پناهی هام بودی.همیشه تو برام غم ساختی و غمگسارم هم بودی.حالا کینه ی این غم سازی ها باعث می شه بغض هام رو فرو بخورم و هر وقت نگاه کوتاهت رو حس کنم گره ی اخمم رو باز کنم.
من این روزها مثل روزهای اول ترم اول احساس تنهایی و بی کسی می کنم.خیلی داغونم.هیچ احساس تعلق به هیچ گروهی نمی کنم.دلیل بودنم رو نمی فهمم.همه جا عین آدم های منگل با قیافه ای که معلومه از تنهایی عذاب می کشه راه می رم.دلم یه گفتگوی طولانی می خواد.در مورد هر موضوعی.فقط با آدم هایی که ازشون هیچ عقده ای ندارم.هیچ کینه ای توی دلم نباشه.دلم خانوادم رو می خواد.دلم یه خونه ی کوچیک گوشه ای از این شهر بزرگ می خواد که فقط محبت تموم نشدنی مامان و دنیای محبت قلمبه رو داشته باشم.دلم کسی رو می خواد که نبود من رو حس کنه.دلم یه جای خلوت می خواد که بغضم رو خالی کنم.من این روزها دختر تنها و بغض دار و غم داری ام که به اندازه ی همه ی دنیا دلگیر و بی کسه.
:: بازدید از این مطلب : 136
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1