قلم توتم من است؛ قلم توتم ماست ،به قلم سوگند؛ به خون سیاهی که از
حلقومش می چکد سوگند؛ به رشه ی خونی که اززبانش می تراود سوگند؛ به زجه های
دردی که از سینه اش بر می آید سوگند ،که توتم مقدسم را نمی فروشم ؛به دست
زورش تسلیم نمی کنم ،به کیسه ی زرش نمی بخشم ،به سر انگشت تزویرش نمی سپارم
دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم ؛چشمهایم را کور می کنم،
گوشهایم را کر می کنم، پاهایم را می شکنم ،انگشتانم را بند بند می برم
،سینه ام را می شکافم، قلبم را می کشم، حتی زبانم را می برم و لبم را می
دوزم اما قلمم را به بیگانه نمی دهم...