بی هیچ صورت
بی هیچ احساس
راه میروم
روزمرگی میکنم
و شاید زندگی را میفریبم
لبخند را بازی میدهم
و کلام را جاری میکنم
در رگ حیات که نه حیاط !
بی هیچ نگاه همچو کوه یخ
به دور دست ها مینگرم
اشک هایم یخ زده اند
در دلم غوغایی است
و آتشفشانی از احساس
این منم آتش زیر خاکستر.......
فرزانه
|
متن دلخواه شما
|
|