منم کورش شاه جهان شاه توانمند شهریاری نشستم.مرد وک خدای بزرگ دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کردزیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد.نگذاشتم رنج وآزاری به مردم این شهر و سرزمین وارد آید.وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد...من برای صلح کوشیدم.من برده داری را بر انداختم به بدبختی انان پایان بخشیدم.فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند.و آنان را نیازارند.فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.مردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد...او برکت و مهربانی اش ارزانی داشت.ما همگی شادمانه ودر صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم...من همه شهرهایی که ویران شده بود از نو ساختم.فرمهن دادم همه نیایشگاه هایی که بسته شده بودند را بگشایند.همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود باز گرداندم.همه مردمی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم.همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.همچنین پیکره ی خدایان سومر و اکد را که "بنونید"بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرّمی به نیایشگاه های خودشان باز گردانم.بشود که دل ها شاد گردد.بشود،خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم،هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند.بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند.بشود که آنان به خدای من مردوک بگویند:"به کوروش شاه،پادشاهی که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه،جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار."من برای همه مردم جامعه ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش به تمامی مردم اعطا کردم...!
:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0