همه روزنامههاي جهان را ورق ميزنم، خبري نيست. هيچ اتفاقي نيفتاده است. اتفاقهاي مهم را توي روزنامه نمينويسند. اين خبرها چهقدر غيرضروري است! اين خبرها كوچكاند و معمولي.
اين خبرها زندانياند؛ زنداني روز و ساعت، آفتاب كه غروب كند خبرها بوي كهنگي ميگيرند.
من اما دنبال روزنامهاي ميگردم كه خبرهايش تا هميشه تازه باشد،
داغداغ. روزنامهاي كه هيچ بادي آن را با خود نبرد. دعا ميكنم و
فرشتهاي برايم روزنامهاي ميآورد. فرشته ميگويد: اين همان
روزنامهاي است كه هيچ طوفاني را ياراي آن نيست تا برگي از آن
را با خود ببرد. اين روزنامه بوي ازل و ابد ميدهد و خبرهايش هرگز
كهنه نخواهد شد و به سادگي نميتوان از آن گذشت. اين روزنامه همه
روزنامههاست، روزنامه سالها و عمرها.
فرشته ميگويد: براي خواندن و دانستن هر خبرش بايد آن را زندگي
كني، آن وقت ميفهمي كه اخبار بهشت هم در اين روزنامه است، آگهي
رستگاري نيز.
در نخستين صفحه روزنامه اين آمده است: هر كس به قدر ذرهاي نيكي
كند آن را خواهد ديد و هر كس به قدر ذرهاي بدي كند آن را خواهد ديد.
فرشته ميرود و من ميمانم و روزنامه خدا، روزنامهاي كه براي خواندنش عمري وقت لازم است.
من ديگر روزنامهاي نخواهم خواند، تنها همين خبر براي من بس است.
|
متن دلخواه شما
|
|