آمد نشست کنارش.همین که روزنامه را گرفت جلوی صورتش شروع کرد به غر زدن:«بازم این هفته دفاع مقدس(!)رسید.دوباره کل زندگیمون شد جنگ.یارو رفته جنگیده مُرده تموم شده حالا بعد 30سال هم اینا ولشون نمیکنن.بابا دست از سر مردم بردارید.بذارید زندگیشونو بکنن...»
ادامه مطلب را مطالعه بفرمایید.
|
متن دلخواه شما
|
|