راهبی
کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با
صدای گوش خراش یک سامورایی به هم خورد: پیرمرد، بهشت و جهنم را به من نشان
بده.
راهب به سامورایی نگاهی کرد و لبخند زد. سامورایی از اینکه راهب
بی توجه به شمشیرش فقط به او لبخند میزند، برآشفته شد،شمشیرش ار بالا برد تا گردن راهب را بزند!
راهب به آرامی گفت: خشم تو نشانه ی جهنم است
سامورایی با این حرف آرام شد، نگاهی به چهره راهب انداخت و به او لبخند زد.
آنگاه راهب گفت: این هم نشانهی بهشت.
شما چی دوستان خوب؟
آیا نشانه خوبی برای بهشت هستین؟
:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1