و چرا مردم خوشی را در تماشای ستارگان میدانند ؟ مگر خوشی همین نزدیکیها نیست ؟ آرامش همین جاست . افسوس که کسی نمیخواهد نگاهی به زیر پایش افکند . و چرا انسان آغوش گرم معشوقش را که همواره او را میپذیرد ، رها میکند و فریفتهی هرزه هایی میشود که حتی توجهی هم به او ندارند ؟ زمین میخواهد از انسان دلجویی کند ، از ستمی که بر او کردهاند . افسوس که کسی نیست این را بفهمد . چه بیرحمانه بر او پشت می کنند و آن همه عشق را نادیده میگیرند و با دید نفرت بر او مینگرند . اگر انسان دست به سوی زمین برد و مشتی از خاکش را به چنگ آورد میتواند در آن جلوهی تمام عشق خالصانهی او را نسبت به خود ببیند . و انسان چقدر نادان است که دست به سوی آسمان دراز کرده تا ستارهای را در مشت گیرد . و روزی خواهد رسید که انسان پشیمان بازمیگردد ، درحالی که هنوز نتوانسته ستارهای بچیند . آری ، زمانی خواهد رسید که انسان باز میگردد و دست به دامن زمین برده ، گریه سر خواهد داد . ولی زمین همچنان او را میپذیرد ، او را عاشقانه در بر میگیرد و انسان در آغوش زمین آرام میگیرد و ستم هایی که در حقش شده را از یاد میبرد .
:: بازدید از این مطلب : 312
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0