صبح بود و من هنوز داشتم توی رخت خواب جان میکندم تا شاید خوابم ببرد . داشتم فکر میکردم . داشتم دربارهی فکر کردن فکر میکردم . به اینکه آیا میشود دست و پای ذهن را بست تا پیرامون چیزهای خاصی نگردد ؟ هنوز هم میگویم محال است . فکر چون مگسی است که نسبت به جثهی ریزش در فضایی میلیاردها برابر بزرگتر از خود سیر میکند و روی چه کثافتهایی که نمینشیند . و انسان هرگز نمیتواند این مگس را نابود کند و تنها کاری که از او ساخته است این است که هر بار مگس فکرش روی کثافتی نشست کیشش کند !!! و تنهایی ، تنهایی عاملی است که مگس فکر را وسوسه میکند تا برود و روی کثیفترین کثافتها بنشیند و شکم سیرناشدنی خود را با آن پر کند . چه کارهایی که در اوقات تنهایی از انسان سر نمیزند و چه فکرهایی که انسان در اوقات تنهایی نمیکند !!! و انسان چقدر کثیف است که اگر محدودیتی برایش تعیین نمیکردند ، چیزی برای مگسها باقی نمیگذاشت !!! و کثیفتر از آن کسی است که از روح کثیف خود در او دمید !!!!!!
:: بازدید از این مطلب : 453
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0