مردم سلام . فرض کنید که جار می زند یکی کنار بساط خنزر پنزری اش . بشتابید و ببینید و بخوانید که خواندش اگر بی مزد و مواجب باشد یقین بی خرج و هزینه است . ما فروشنده نیستیم . مجموعه داری هستیم که می خواهیم خلایق در جهان لذایذمان به دیدارمان بیایند . این خواهش بزرگی نیست اگر چه اندیشه ای بلند است . همین که می خواهیم با همگان حرف بزنیم یعنی گوش شنوای همگانی داریم . چه نقد و چه نظر و چه دشنام . گله از این است که چرا ما مردمان بی دانشی بار می آییم . گله از این است که چرا با همه ی شهره ی آفاق بودن در جانبداری از هنر از گذشته ها تا کنون این همه با هنر غریبه ایم و این میزان با هنرمندان نا موافق . این البته ریشه در نهاد سست آموزش ما دارد و چیزهایی دیگر که به سببی مجال گفتار و نوشتارشان نیست . من معتقدم باید گچ بگیرند قامت آن معلم و در آن مدرسه ای را که فقط و فقط سمبه بر نمره ی هجده و نوزده و بیست گذاشته است و بچه های مردم را به درد خودانگیخته ای گرفتار می کند که سر در گریبان اندوه فرو ببرند که چرا از فلان و بهمان کمترند و کم گرفته اند .دکان پر رونق مدارس غیر اتتفاعی که به زور و ضرب دگنک و فشار و تزریق پول و اضافه کاری نخبه ی نخ نما پرورش می دهند و آمار و نمره اضافه می کنند . انشا را از مدارس ما برداشتند و آب از آب تکان نخورد . کاردستی شد خاطره ای از گذشته که پدران برای فرزندان خود تعریف می کنند . هنر شد تفننی که باید برای زنگ تفریح دانش آموزان میدانچه ی بازی به راه کنند و ضرورت آن را خیال و آن هم از نوع باطلش فهماندند . اداره های متولی هنر کاری نکردند جز رفتار پدرسالارانه ای که هر از چندی چشم براه کردند و گوش خواباندند که ببینند کی فرزندان چموششان دست به خطایی می زنند تا مچشان را بگیرند و تادیبشان کنند . نشستند بر صندلی های چرخان پشتی بلندشان و هی آمار افزودند و گفتند ما چه کرده ایم و چه ها می کنیم . همین ؟ تمام شد ؟ سهم این نهاد ها در پرورش هنر بسیار کمتر از سهم شرکت نفت در یک دوره ی تاریخ ایران است . کمی به گذشته برگردیم . در می یابیم که هر چه نویسنده و شاعر و نقاش و مجسمه ساز خوب داشته و داریم برخاسته از دامن هنر پرور شرکت نفت بوده و یا دامن وسیع کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان . رادیو گذشته رادیویی هنر پرور بود . همه ی این ها در اندک زمانی سهم خود را بخشیدند به نهادهایی که آمدند تا کارستان کنند و دریغ از حتی اینکه بگذارند دیگران کار ی کنند . خودشان که پیشکش . در چنین فضایی شاید حتی گله مندی از این که مردم ما با هنر و هنر مند غریبه اند پنداری ناروا باشد . کودکی که در مدرسه فقط خطوط سیاه شده ی کتابش را دانش می پندارد چگونه درک کند که جهانی وسیعتر از این که فلان معلم کم مایه به او القا می کند در ورای فضای بیمارستانی مدرسه نیز هست ؟ چگونه با هنر انس بیابد و الفت بگیرد ؟
ادامه دارد ..............................
نوشته ی کرامت یزدانی
|
متن دلخواه شما
|
|