حضرات سلام .
تمنای جاودانگی از سنگ های مزار آغاز می شود . از انتها به آغاز . هر آدمی اگر شده یک مرتبه حتی به گورستان رفته تا ردیف سنگ های مزار را دیده باشد . سنگ هایی که هر یک به فراخور تمکن مالی و یا اعتبار زنده بودن مرده ای که در زیر سنگینی شان آرمیده شمایل متفاوتی دارند . سفید ، چینی ، مشکی براق ، ساده ، قطور ، نازک ، با حجاری عکس ، بی حجاری عکس ، با نگاره های متفاوت . نشانه هایی از متوفی که بزرگ خاندان بوده ، که هنرمند بوده ، که جوان بوده ، که چگونه به طرز نگران کننده ای در تصادف و تصادم و سوانح مرده است . با اشعاری برای آدم های معمولی و با نوشته هایی متفاوت برای آنان که زنده های دگر اندیشی متفنن پس از مرگشان برای اثبات خود بر سنگ آنها نگاشته اند . نوشته های سنگ مزار فریاد بلندی است بر دلتنگی جاودانگی . چه که زنده ها بعد از مرده نمی خواهند فرجام آدمی که می شناخته اند و یا دوستش داشته اند به همین جا ختم شود . می خواهند به عجل پیروز شوند . می خواهند مرگ را از مرده شان اگر شده حتی برای دقایقی که کسی بر فراز مزار ایستاده دور کنند و آن را در زندگی از دست رفته اش منتشر کنند . آنچه ما از شمایل سنگ های مزار می بینیم شیفتگی آدم هایی است که بر زندگی پابند شده اند . می خواهند که از یاد نروند و ادامه داشته باشند . این انتها انگار واپسین کوشش آدمی برای ماندن است . آخرین خاشاک و اشباری که دست می اندازند بگیرند تا سقوط نککند . در میانه ی این پاره خط از میلاد تا مرگ تلاش آدمیزاد مدام به جانب تمنای جاودانگی است . فرار از فراموشی و سیر به سوی یادمانگی .
ادامه دارد ...... کرامت یزدانی
|
متن دلخواه شما
|
|