حضرات سلام مجدد : ................ در تداوم نوشته ی مربوط به معبد آرتیمیس و سنگ های مزار رنگارنگ ... این است که می بینیم هر کسی به هر طریقی می کوشد تا زندگی خود را جاری و ساری کند و نمی خواهد به سهولت به فراموشی سپرده شود . فراموشی روی دیگر مرگ است . فراموشی یعنی تهی بودن و بی چیزی . کویر فراموشی زایش است و به قولی« صورت ویران شده ی زیبایی» و دارایی است و به همین قسم جنگل لبریز از فراموشی خلا است . کوه فراموشی دشت است و دشت خلا ستیغ و سنگ . هر جا که نگاه می کنی جایی برای فراموشی پیدا است و همین فراموشی و خالی و خلاء وارگی داد بلندی است از تمنای پر شدن. همه ی آدمیزاده های معاصر به هر دلیلی یا به ضرورت اداره ثبت و تدوین و یا به دلخواه خود حد اقل یک مرتبه روبروی دوربین یک عکاس در تاریکخانه فتوگرافی نشسته اند و یا این امر چنان محتوم است که بی تردید خواهند نشست . ثبت لحظه ای از زندگی و سنگ واره کردن آنی که در آن سرخوشیم و یا اندوهناک نشانه ی دلمشغولی مان به جاودانگی است . می خواهیم باشیم و بمانیم و به آن استناد کنیم . می خواهیم از فرار بی وادار لخظه ها و دقایق پیش بگیریم و نگذاریم به عدم ابدی بپیوندند . پیر کلوسوسکی نظریه پرداز عکاسی ، عکس را لحظه ی سنگ شده از دقایقی می داند که ما دوستش می داریم و یا برای کسی مهم بوده است . عکاس این لحظه را شکار کرده تا از مرگ آن پیشگیری کند و به آن خاصیت نامیرایی ببخشد . این لحظه غالبا اگر همپای حواشی قاب باشد در ذهن و روح و روان ما ماندگار خواهد ماند . همپایی حواشی از آن جهت اهمیت می یابند که اگر پرتره ی یک شخص به تنهایی در قابی باشد امری شخصی ، یکتا و بدور از خاطرات است . تنها دریغ گذشته است . تصور کنید فردی در 35 سالگی عکسی را ثبت کرده با صورت اصلاح شده و موهای مشکی و .... و در 70 سالگی آن لحضه را از آن خود می داند بی آنکه هیچ آن لحظه از آن او نیست . اما حضور حواشی در قاب قادر است عکس را عمومی تر کند . یک درخت در کنار ایستادگی فردی و یا ترکیب خیابان و گذر و پس زمینه ی یک ساختمان و احتمالا حضور دوستی با نگاه رو به دوربین . همه ی اینها به تمثال فرد کمک می کنند که عمومی تر از پرتره ی شخصی به آن نگاه کند و یادمانگی عمیقتری به آن داشته باشد . این هماوایی تصویر انسان و عناصر پیرامون ثبت لحظه ای است در بی کرانگی زمان . دام انداختن و صید اکنون در حال عبور . ضرب کردن زمان حال در همیشه و پیشگیری از مرگ مدام لحظه ها . این انگاره ای از تمایل هموارگی و جاودانه خواهی صاحب عکس است که پیرامون را نیز به مدد می طلبد تا شهود بیشتری برای تمنای خود داشته باشد . اکنون با اضافه کردن چنین عکسی و بیشتر همان پرتره (تک پرسوناژ) بر فراز مزار یک متوفی که امروزه شیوه ی دیگری نیز باب شده و عکسها را به گونه نگارکنی و یا حجاری بر سنگ مزار تثبیت می کنند ، روایت بازماندگان به همکاری خود متوفی در همواره کردن زندگانی اوست . که این مرده این است که در عکس می بینید .....
ادامه دارد .... نوشته ی کرامت یزدانی
|
متن دلخواه شما
|
|