باران ببار که دلم هوای یارم کرده است . . .
جانم آمد به لب ازدوری یارم چه کنم
روز و شب از غم او زار و نزارم چه کنم
قابض روح چو خواهد که بگیرد جانم
اگر آن یار نیاید به کنارم چه کنم
اگر آن دلبر جانانه ی دوران ازمن
دستگیری نکند آخرکارم چه کنم
ای که با یک نظری صد گره را بگشایی
گره ای سخت فتادست به کارم چه کنم
:: بازدید از این مطلب : 253
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0