بی توای جام جهان با دل تنها چه کنم......صورتم سرخ ولی بادل سودا چه کنم
گرچه بنیاد نهادینه شدم در خرداد ......با نحوسیت آن اختر جوزا چه کنم
ناصحا خرده مگیر گرچه ببندم دو نظر.....با خم ابروی آن گنبد مینا چه کنم
من مسلمانم و بردین خدایم هشیار...... با پرستیدن آن مظهربودا چه کنم
گیرم از بند جهان فارغ وآدم گشتم...... آدمم لیک تو گو دعوت حوا چه کنم
دوستی گفت که بنشین وبگوی وخوش باش.....با غم گیسوی چون مخمل دیبا چه کنم
ای دریغا که زمانه زغمم رستم ساخت......با درآویختن این یل بی تا چه کنم
شاعر : علیرضا شایان یگانه
|
متن دلخواه شما
|
|