هنوز اظهارات تب آلود میر حسین موسوی مبنی بر استقبال کنندگان ایرانی از دکتر احمدی نژاد در لبنان از خروجی سایت های بالاترین و جرس و کلمه و نوروز و غیره ، محو نشده ، نوبت به محمد رضا خاتمی می رسد تا با واژه هایی کاملا مضحک و مملو از چرندیات خنده آور ، نامه ای خطاب به سید حسن نصرالله بنویسد و با شیوه ای بی مقدار و ناچیز و حتی نفرت انگیز ، هم آوازی خود را با صهیونیست ها به نمایش گذارد . ( چه عصبانیم من ! )
قصدم دفاع از این سفر اکبر و پیامبر گونه رئیس جمهور محبوب ملت ها نیست ، چه ، این سفر آنقدر بزرگ بود و با شکوه ، که حتی خود خاتمی هم قادر به کتمان آن نبوده و نیست و در سطر آغازین نامه خود به نصرالله ، اعتراف می نماید که این رویداد « گرم و بی سابقه » بوده است و اما اینکه چرا خاتمی تب دار ، به فرزند ماه ملت های عرب و عجم بد می گوید ، دلایل روشنی دارد که آن را باز خواهم گفت .
اول : محمد رضا خاتمی ، زندگی کردن در ایران را دوست ندارد ، چندی پیش طی گفتگویی با روزنامه شرق گفته بود : « زندگی در جامعه ایران سخت است .» بنابر این با خانوم بچه ها ، شال و کلاه کرده و رفته بودند به مونیخ آلمان و یک واحد منزل مسکونی هم در مونیخ خریده بودند و بر اساس گزارش رجانیوز و بنا به گفته چند تن از افراد مورد وثوق خارج از كشور، دختر و داماد خاتمی نیز كه ساكن انگلیس هستند، به آنها در آلمان ملحق شده و نیز ملاقات محرمانهای هم با مهدی هاشمی رفسنجانی داشته كه ساعتی به طول انجامیده ، اما از مطالب مطرح شده در این دیدار، اطلاعی در دست نیست . ولی آگاهان سیاسی معتقدند که در این دیدار مهدی هاشمی با هجرت ! رضا خاتمی مخالفت کرده و گفته است در اینجا با اینکه تا دلت بخواد دمکراسی ! هست . اما نمی شود اینجا دانشگاه آزاد را وقف کرد ، نمی شود اینجا برای خاندان خود مترو زد ، از پورسانت های میلیون دلاری نفت هم خبری نیست و یا نمی شود اینجا مردم را به خیابان ها ریخت و انقلابات رنگین براه انداخت . بهتر آن است که به ایران برگردی و در راستای جنبش سبز ، تا دلت بخواد ، بیانیه صادر کنی ، با روزنامه ها گفتگو کنی و به هر کسی که دلت خواست نامه سرگشاده بنویسی . ! منو می بینی ! سخت دلم برای ایران تنگ شده ، خیلی دوست دارم یه بار دیگه در خیابان های تهران ، داد بزنم : « نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران ! »
دوم : یاد یک « چیز » ی افتادم ... می گویند در شهری ، سگی همه را عاصی کرده بود ، از بس که پارس می کرده ، می خواسته مرغ مردم را بخوره ، مانع می شدند ، پارس می کرده ، خروس مردم را از راه بدر می کرده ، مانع می شدند . پارس می کرده ، خلاصه آنکه عرصه را بر او تنگ می کنند و گاه گداری هم چوب لای چرخاش می گذارند ، تا اینکه می شنوه در شهری دیگر و در آن دور دست ها ، شهری هست کاملا آزاد و مملو از دمکراسی ! تصمیم می گیره بره اونجا ، در بین راه از دور سگی را می بینه ، پارس کنان گرد و خاکی براه انداخته و دوان دوان به پیش می آید . وقتی به او می رسه ، پس از احوالپرسی و تعارفات معمول ، می پرسه حالا کجا تشریف می برید ؟ سگه هم کل ماجرا را براش تعریف می کنه ، اینکه به هر جا دست می زاره مانعش می شوند و اینکه می خواد بره شهری که همه در آزادی کامل زندگی می کنند و... سگه میگه ، ای بابا من از همون جا میام ، اونجا همه چی آزاده ، الا پارس کردن ، اگه پارس کنی ، فورا به پلیس زنگ می زنن و پدر آدمو ! در می آرن ! برگرد که پشیمون خواهی شد .
سوم : چه ایرادی دارد محمد رضا خاتمی به سید حسن نصرالله نامه بنویسد ، مثل این ها ، مثل قرآن است . آنجا که می فرماید : « وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ ﴿ سوره اعراف ، آیه 176﴾
-----------------------------------------------------------
مرتبط : ملاقات محرمانه محمدرضا خاتمی و مهدی هاشمی در آلمان
:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2