جنگ نابرابر انسان و حيوان
چرا عليه گاو بازي نوشتيم!؟
شادروان دكتر علي شريعتي جملهاي ماندگار دارد با اين
مضمون كه «انسان، صفتي براي آدمي شمرده ميشود، نه مترادف بامعني آن!» در
واقع به بيان ديگر، انسانها به واسطه ادعاي برخورداري از عقل و درك بشري، متمايز
از حيوانات وحشي و حتي اهلي هستند، اما برخي از همين انسانها در قماش انسان به
معناي عام آن قرار نميگيرند و حتي روي برخي از جانداران وحشي را كه خشونت در قاموس
ذات غريزي و طبيعي آنها نهفته است سفيد ميكنند!
همانطور كه ميدونين گاوبازي يكي از تفريحات بخشي از مردم
اسپانيا و يكي از به اصطلاح جاذبههاي توريستي اون كشوره..... گوساله نر
آماده رفتن به زمين گاوبازيست قبل از اينكه وارد زمين گاوبازي بشه، آن را در يك
سلول كوچك و تاريك، بدون آب و غذا نگهداري ميكنند. اين عمل سيستم عصبياش را به
هم ميريزد. درست قبل از ورود به زمين، به گوساله افسار ميبندند و اون شروع ميكنه
به تقلا كردن جهت آزادي...!
اسبها هم به نوعي قربانيان گاوبازي هستند. به آنها چشمبند
ميزنند كه نتوانند حركت كنند. اين اسبها عادت دارند كه گوساله را براي جنگيدن
تحريك كنند. يك يا دو مرد هم بر پشت اسب، سوار و شروع به فرو كردن نيزههاي تيز به
كمر و شانههاي گوساله ميكنند..!
اين اسبها هم با اينكه به وسيله سپرهاي مخصوصي پوشيده
شدهاند، ولي اكثرا توسط گوساله زخمي ميشوند و گاهي در همان زمين گاوبازي كشته ميشوند.
اسبسوار به طور مرتب نيزه خودش را به كمر و شانههاي
گوساله فرو ميكند و باعث سوراخ شدن عضله و پارگي تاندونها ميشود. اين عمل كه با
خونريزي شديد همراه است، باعث عصبانيتر شدن گوساله و دفاع بيشتر ميشود!
زخمها و خونريزيها واقعا غيرقابل تحمل هستند و با
قاطعيت فلسفه يك جنگ برابر بين انسان و حيوان را رد ميكنند....
مردهاي پياده (نامردها) كه آماده جنگ نابرابر هستند در
پشت تابلوهاي تبليغاتي پناه ميگيرند تا جدال بين مرد اسبسوار و گوساله به تضعيف
گوساله منجر شود. آنها هميشه آماده فرار به پشت تابلوهاي تبليغاتي هستند . با
رفتن خون بسيار از بدن گوساله و خستگي آن، قاتلين از مخفيگاهشان بيرون ميآيند و
با نيزههاشان به سمت قرباني حمله ور ميشوند.
تعدد نيزه و خنجرها باعث شدت آسيبديدگي عضلات كمر، شانه و گردن گوساله ميشود و
گوساله را در حالت شوك، بيحالي و زاري قرار ميدهد.
هر چه بر تعداد نيزهها افزوده ميشود، خون بيشتري از
حيوان بيچاره فوران ميكند و باعث ضعف بيشترش ميشود. هر چند هنوز به سختي قادر به
حركت و بالا گرفتن سرش هست، ولي ديگر قدرت دفاع را از دست ميدهد.
در اين مقطع، نمايش قاتلين كه اعتقاد واهي به نبرد برابر
دارند، در برابر حيوان ناتوان شروع ميشود! از پشت مخفيگاهها بيرون ميآيند و
احساس قدرت هم ميكنند!
قاتل اصلي پارچه را در جلوي صورت گوساله ميگيرد و شمشير
خودش را تا انتها در بدن گوساله فرو ميكند. اگرچه آنها باور دارند وقتي شمشير در
قلب گوساله فرو ميرود باعث كمتر زجر كشيدن و مردن ناگهانياش ميشوند، ولي گوساله
بايد خيلي خوششانس باشد تا اين اتفاق بيفتد. در بيشتر از 90 درصد مبارزهها (قتلها)
نيزه به احشاي داخل شكم گوساله فرو ميرود كه اين را ميتوان از فرياد دردي كه از
دهانش بيرون ميآيد، فهميد....! گوساله قدرت حركت را از دست ميدهد و به زمين ميخورد...
در اين لحظه «تير خلاص زن» از پشت خنجري را پشت سر گوساله وارد ميكند و نخاع آن
را قطع ميكند....!
گرچه گوساله ديگه قادر به حركت نيست،ولي همچنان زنده و
هوشيار است....!
لاشه گوساله توسط اسبي به دور زمين كشيده ميشود تا همه
تماشاچيها لذت وافر ببرند....!
اي گاوباز، اي نامرد، چرا او را
ميكشي؟!
از دور
نيزهات را بر دوشش فرو ميكني ! و هي فشار ميدهي كه رگهايش بريده شوند و خونش
بريزد تا تعدادي عاشق «وحشي صفتي»! يا تعدادي بيخبر به نام تماشاچي ببينند و لذت
ببرند! و در كنارش نيزههاي كوتاه .......
اُف برغيرت و فهم و ارج شما!
و بالاخره اي ماتادور! اي گاوباز مرحله سوم و اي سركردهي
گاوبازها، اي سرهنگ و سرلشكر گاوبازها و اي رئيس...!
به سمتش ميآيي، در حالي كه در اطرافش پنج شش گاوباز، به
اندازهي كافي نيرويش را گرفتهاند، به سمتش ميآيي كه شمشير ظلم و ستم را بر مغزش
فرو نمايي كه حياتش تمام شود!
و باز اين كار وحشيانهات را در جلوي تعدادي انساننما به
نام تماشاچي تكرار ميكني!!
آنگاه به پشت ارابه ميبندي و روي زمين ميكشي!
اي بيرحمها، اين چه انسانيتي است! شما تا چه اندازه
وحشي هستيد و چقدر وحشيگري داريد!
در حالي كه هنوز جان دارد و در اقيانوس درد غرق ميباشد،
باز ماتادور بيرحم زندهزنده مثلهاش ميكند و گوش و دمش را جهت يادگاري و قهرمان
بازياش ميبرد!
اف بر قهرماني شما!
شما را به خدا اين گونه ظلمها
را تمام كنيد!
و
در دياري به نام ايران بزرگ كه روزگاري در اوج مدنيت و انسانيت بوده و فرمانده
فاتحاش نيز بر لشگريان مغلوب ستم روا نميداشت، رسمي بسيار پسنديده بوده كه حال
نميدانم هنوز وجود دارد يا نه،
و آن احترام (نان و نمك و هم سفره بودن و خدمت) بود.
بدين صورت كه اگر كسي نان و نمك ديگري را ميچشيد يا
خدمتي از وي ميديد، هميشه خويش را از راه مردانگي مديون و بدهكار او ميدانست و
اين امر را (نمكشناسي) ناميده بودند.
و حال توجه ماتادورها و تماشاچيان امر گاوبازي را بدان
صفت ايرانيان جلب ميكنم.
وشايد روزي بدعتها از روي جهان برداشته شود.
نشان دادن جلوههاي گاوبازي با فيلم و عكس و تلويزيون به
اطفال معصوم، واقعا جنايتي بدتر از كشتن و كشتار گاوهاست.
خواهشمند است كه هيچ زماني، روح و دل و چشم و عقل اطفال
معصوم را با ديدن اين صحنهها، آزرده ننماييد.
اي جنايتكاران آيا شما هم اسم خودتان را انسان گذاشتهايد!؟
:: بازدید از این مطلب : 93
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0