حجتالاسلام و المسلمین غلامحسین محسنی اژه ای ، دادستان کل کشور و سخنگوی تازه منصوب شده قوه قضاییه در یک نشست خبری می گوید : « در مورد موضوع وقف و صحت آن مقام معظم رهبری رئیس قوه قضاییه را موظف كردند تا مباحث حقوقی آن را مورد بررسی قرار دهند كه پس از بررسیها ، رئیس قوه نامهای را در مورد اظهار نظرشان به رهبری فرستاند. من از محتوای كامل نامه اطلاعی ندارم اما تا آنجایی كه اطلاع دارم نتیجه آن بوده كه وقف دانشگاه آزاد درست نبوده است. » +
اما آقای هاشمی رفسنجانی ، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آشکارا ، سمت گیری متفاوتی را نسبت به وقف دانشگاه آزاد به نمایش می گذارد . او می گوید : « بر هم زننده « وقف » باید قویتر از خدا باشد. » یعنی آنکه میلیون ها ، میلیون مخالف وقف دانشگاه آزاد در سراسر ایران که صاحبان اصلی این دانشگاه محسوب می شوند ، علنا ، " آب در هاون می کوبند ". چرا ؟ چون بالاتر از خدا که نیستند .
"اینکه خیلی بد است" ( از تکیه کلام های احمدی نژاد )
و اما ، ماجرای وقف دانشگاه آزاد ، از آن دست اتفاقاتی است که در سال های اخیر به ندرت اتفاق افتاده است ، اصلا اتفاق نیفتاده است . این ماجرا آدمی را بی اختیار به یاد "کریستف کلمب" و کشف قاره آمریکا می اندازد . آنجا که « آدام نوردوال» سرخپوست 78 ساله آمریکایی گفته بود : « کجای این وقف صحیح و منطقی است که یک مرد سفید پوست بیاید و ادعا کند سرزمین آباء و اجدادی سرخپوستان را که ما از ۱۲هزار سال پیش در آن میزیسته ایم ، کشف کرده است. »
نوردوال میافزاید : « من در سال ۱۹۷۳برای شرکت در کنفرانسی عازم رم شدم. هنگامی که در رم از هواپیما پیاده شدم پایم را روی باند آسفالت فرودگاه محکم به زمین کوبیدم و ادعا کردم "این من هستم که برای اولین بار این کشور را کشف می کنم و نام آن را به نمایندگی از سوی سرخپوستان آمریکا "ایتالیا" میگذارم . "پس باید ایتالیاییها هم این "دروغ تاریخی" را باور کنند که از سال ۱۹۷۳آنها در واقع متعلق به جامعه سرخپوستان قاره آمریکا هستند و طبق دکترین "کشف" این سرزمین یعنی ایتالیا تعلق به من دارد و ساکنانش هم جزو اموال من هستند".
حالا این حکایت ماست انگار ، آقای هاشمی رفسنجانی پای در اسفالت دانشگاه آزاد می کوبد و آن را کشف و وقف می کند و هیچ احدی را هم ، یارای آن نیست که این وقف را برهم بزند .
هاشمی می گوید : « هیچ اموال دولتی در مجموع دانشگاه آزاد نیست و هرکس زمینی به این مجموعه اختصاص دهد براساس قیمت روز پول آن پرداخت میشود. » و یا در جای دیگر یکی از وارثان اصلی دانشگاه آزاد که در دوران فتنه آنجا را عملا به یک پایگاهی برای براندازی نظام تبدیل کرده بود . می گوید : « اساسا کمک و حمایت مستقیمی در ابتدا از سوی دولت نبوده است . عموم امکانات ، زمین ، ساختمان و مستحدثات دانشگاه آزاد اسلامی از طریق کمک های مردمی ، همراهی نمایندگان محترم مردم ، بزرگان شهر و افراد خیر و نهادها و موقوفات تدارک دیده شده است . دولت هیچگاه حمایت جدی مالی از دانشگاه آزاد اسلامی نداشته است . » ( گفتگوی مهدی هاشمی رییس دفتر دانشگاه آزاد اسلامی با شهروند امروز ، 11 آذر 86 ، ص 90 )
اما علیرضا زاکانی فعال سیاسی و نماینده مجلس شورای اسلامی روایت دیگری از دانشگاه آزاد دارد . او هم می گوید : « پارسال در كمیسیون اصل 90 بررسی شد كه دانشگاه آزاد به عنوان یكی از 5 زمینخوار بزرگ كشور است ، پشت تریبون مجلس هم قرائت شد. بعد آقای جاسبی سال 85 مصاحبه كرد با 20:30 و گفت ما اصلاً زمینی نگرفتهایم و اگر گرفتهایم تا ریال آخرش را دادهایم ، یك نمونه آن 5 هزار هكتار زمین در جیرفت است كه با اجحاف در حق مردم آن را گرفتهاند. همین الان پرونده وجود دارد در شهرستانها كه رفتهاند به زور گرفتهاند و دادگاه حكم داده است علیه مردم.»
و در ادامه می افزاید : « در این مملكت یك مجموعهای در ید یك فردی است با 125 هزار میلیارد تومان متعلق به مردم و نظام ، بعد طرف میرود در محضر مینشیند و همه چیز را واگذار میكند خوب اینها را چه كسی میخواهد در مملكت جواب بدهد الا اینكه شما دوستان وظیفه دارید نسبت به امروز و آینده اعتراضی داشته باشید و مطالبه كنید ... جاسبی به همه سرویس میدهد و از هر كسی بتواند باج میگیرد و هركسی هم یك قیمتی در نظر ایشان دارد و حاضر است قیمتش را پرداخت كند. »
به عنوان مثال : آقای جاسبی « در اوایل پاییز 1361 ، پس از تماس تلفنی دفتر امام ، دکتر جاسبی مبلغ یک میلیون تومان کمک اهدایی ایشان را نقدا وصول کرد . این سرمایه ، به عنوان اولین اندوخته مالی دانشگاه آزاد به حساب واریز شد . در اولین اقدام ساختمانی را در خیابان اسکندری تهران از دادستانی کل انقلاب اسلامی تحویل گرفتند . بدین ترتیب اولین واحد نیز رسما فعالیت خود را آغاز کرد . اما این واحد گنجایش دانشجویان پذیرفته شده را نداشت ، لذا مذاکرات و مکاتبات متعددی با دفتر نخست وزیری ، نهاد ریاست جمهوری و بنیاد مستضعفان شد . این ساختمان در خیابان فلسطین ، نبش خیابان انقلاب قرار داشت . ساختمان مذکور را 75 میلیون با اقساط 20 ساله بدون بهره از بنیاد خریداری کردند . چون سال های اولیه وضع مالی دانشگاه خوب نبود و شهریه دریافتی کفاف نمی داد ، در پنج سال اول نتوانستند اقساط را پرداخت کنند که بنیاد مستضعفان با تشکیل جلسه ای در دفتر جاسبی ، قسط پنج ساله اول را به 15 سال بعد احاله کرد . » ( حدیث آفرینش ، ص 120 )
من می نویسم ، می گویم ، افشا می کنم ، اما افسوس و صد افسوس که " آب در هاون می کوبم " چه ، قدرتم بالاتر از خدا که نیست ! راستی آقایان کاشف کریستف کلمبی دانشگاه آزاد ، فردا اگر احمدی نژاد پا بر اسفالت مسکن مهر و یا مراکز تولید انرژی هسته ای کوبید و گفت : این ها را من کشف ! و می خواهم « وقف » کنم ، بر نیاشوبید ها ، زیرا ، « خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج »
اوباما رئیس جمهور آمریكا در چهارچوب اجرای تحریم هایی كه كنگره این کشور چند ماه پیش علیه جمهوری اسلامی ایران تصویب كرد ، با صدور فرمانی اسامی 8 مقام نظامی، انتظامی و دولتی كشورمان را به فهرست تحریمهای ایالات متحده اضافه كرده است.این 8 نفر و یا بهتر است گفته شود این هشت مبارز رانده شده از درگاه شیطان ، به دست داشتن در "نقض جدی حقوق بشر !!! و آزار مردم ایران !!!" در جریان وقایع پس از انتخابات ۱۳۸۸ متهم شده اند .
ضمن سلام و درود بر این بزرگان ، جا دارد ، آن جمله زیبای شهید بهشتی را تکرار نمایم ، آنجا که گفته بود: « ای آمریکا ! ( ای اوباما ) ، از دست ما ( هشت نفر ) عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر . »
و اما این هشت نفر آزار دهنده جنبش سبز آمریکایی :
سرتیپ پاسدار احمدرضا رادان (زادهٔ ۱۳۴۲ در اصفهان) ، از فرماندهان ارشد نیروی انتظامی و جانشین فرمانده نیروی انتظامی ایران از سال ۱۳۸۷ است. وی عضویت سپاه پاسداران در زمان جنگ ایران و عراق و فرماندهی نیروی انتظامی تهران را در سوابق خود دارد.
او پیش از این، فرماندهی انتظامی استانهای سیستان و بلوچستان و خراسان و تهران را در کارنامه کاری خود داشته است و دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بحران دانشگاه امام صادق است.
رادان پس از انتخاب سردار اسکندر مومنی فرمانده وقت خراسان در سال ۱۳۸۲ به فرماندهی انتظامی خراسان منصوب شد.
اسماعیل احمدیمقدم فرمانده نیروی انتظامی رادان را پس از بازنشستگی مرتضی طلایی به عنوان رئیس پلیس تهران انتخاب کرد.
وی از فرماندهان و مجریان طرح ارتقای امنیت اجتماعی بود. مصاحبه وی با برنامه کوله پشتی صداوسیما و انتقادات فرزاد حسنی مجری برنامه از برخورد تند تعدادی از پرسنل نیروی انتظامی بازتابهای فراوانی داشت.
غلامحسین محسنی اژهای : وی در سال ۱۳۳۵ در اژیه (از توابع اصفهان) زاده شد. وی پس از پایان سطح عالی چند سال در درس خارج در حوزهٔ علمیه قم شرکت کرد.وی علاوه بر تحصیلات حوزوی دارای مدرک کارشناسی ارشد حقوق بینالملل خصوصی است. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در خارج از ایران گذراند و مدت چند سال نیز ریاست انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و امریکا را نیز بر عهده داشت.
او در سال ۱۳۷۷ قاضی دادگاه محاکمه غلامحسین کرباسچی بود. مباحثات میان او و کرباسچی در جلسات علنی دادگاه که از صداوسیما پخش میگردید، بازخورد زیادی داشت.
مسئول گزینش وزارت اطلاعات در سالهای ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴
نمایندهٔ قوهٔ قضاییه در وزارت اطلاعات از نیمهٔ دوم سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷
دادستان ویژه روحانیت تهران از سال ۱۳۷۴ لغایت ۱۳۷۶
دادستان کل ویژه روحانیت از سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۴
مسئول مجتمع قضایی ویژه رسیدگی به جرائم کارکنان دولت از سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۱
وزیر اطلاعات از ۲۳ مرداد ۱۳۸۴ تا ۳ مرداد ۱۳۸۸
وی در تاریخ ۲ شهریور ۱۳۸۸ ازطرف صادق لاریجانی به عنوان دادستان کل کشور منصوب شد
محمدعلی جعفری : در سال 1356، در رشته معماری در دانشگاه پذیرفته شد و فعالیتهای سیاسی خود را نیز در همان دوران شروع کرد.
در جریان مبارزات مردم انقلابی تهران، همدوش مردم و دانشجویان در تظاهرات شرکت کرد و در آستانه پیروزی انقلاب نیز دستگیر و به زندان افتاد.
پس از ماجرای انقلاب فرهنگی و بستهشدن دانشگاهها، در جهاد علمی دانشگاه به فعالیت ادامه داد و پس از شروع جنگ به عنوان یک بسیجی عازم جبههها شد و در سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.
فرمانده جدید سپاه پاسداران به دلیل ضرورت جبههها تا پایان جنگ به صورت پیوسته و به عنوان فرمانده قرارگاههای عملیات غرب و جنوب مشغول خدمت شد که از جمله مسئولیت های وی، معاونت عملیات سپاه سوسنگرد و فرماندهی تیپ عاشورا، قرارگاه قدس و قرارگاه نجف است.
جعفری پس از پایان جنگ برای ادامه تحصیل به دانشگاه مراجعه کرد و در سال 1371 موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته معماری شد.
جعفری همزمان با تحصیل نیز به عنوان، مسئول عملیات ستاد مشترک و جانشین نیروی زمینی سپاه مشغول فعالیت بود و از سال 1371 مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه را به مدت 13 سال بر عهده گرفت، که در 5 سال آخر آن، مسئولیت فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران نیز بر عهده وی بود.
از سال 1384 از سوی فرماندهی معظم کل قوا به وی محول شده بود، راه اندازی مرکز راهبردی سپاه بوده است. آخرین مسئولیت وی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است .
حیدر مصلحی : دارای مدرک کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی از مؤسسه آموزشی امام خمینی قم است. وی همچنین تحصیلات حوزوی را تا سطح خارج فقه و اصول در حوزههای علمیه قم و تهران گذراندهاست. او از طرف محمود احمدینژاد، بهعنوان دهمین وزیر اطلاعات ایران به مجلس معرفی و در روز 12 شهریور همان سال با کسب اکثریت آرا به وزارت انتخاب شد.
مسئول عقیدتی، سیاسی کمیته انقلاب اسلامی در تهران
مسئول سیاسی - بخش خارجی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
مسئول سیاسی نمایندگی امام خمینی در قرارگاه کربلای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور
نمایندگی امام خمینی در قرارگاه کربلا سپاه، مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور
نمایندگی امام خمینی در قرارگاه خاتم سپاه در مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور
نماینده ولی فقیه در نیروی زمینی سپاه در تهران
نماینده ولی فقیه در نیروی مقاومت بسیج در تهران
نماینده ولی فقیه در نیروی هوایی سپاه در تهران
عضو شورای نمایندگان ولی فقیه در مناطق اهل سنت
رئیس شورای برنامه ریزی مدارس علمیه اهل سنت
عضویت در گروه ۶+۵اصولگرایان
عضو هیئت مرکزی نظارت شورای نگهبان در استان و شهرتهران
نماینده ولی فقیه و سرپرست سازمان اوقاف و امور خیریه
حسین طائب (زاده ۱۳۴۲ در تهران) معاون اطلاعات سپاه پاسداران و فرمانده سابق نیروی مقاومت بسیج ایران بود.[۱]
طائب پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه در مدارس محله ۱۷ شهریور تهران، به جرگه طلبگی پیوست و دروس حوزوی را در حوزههای علمیه تهران، قم و مشهد تا سطح خارج سپری کرد. وی در دروس خارج فقه و اصول آیت الله جواد تبریزی، آیت الله فاضل لنکرانی و آیت الله خامنهای حاضر شدهاست. او داماد حجت الاسلام حسینی (مجری برنامه اخلاق در خانواده) است. و باجناق سید حسین شاهمرادی (رئیس سابق ستاد بقاع متبرکه و بناهای مذهبی و مشاور رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری) است.
او در سال ۱۳۶۱ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در سپاه منطقه ۱۰ تهران و سپاه استانهای قم و خراسان رضوی فعالیت کرد. وی مدتی معاون هماهنگکننده بیت رهبری و بیش از سه سال معاون فرهنگی ستاد مشترک سپاه و نیز فرمانده دانشکده فرهنگی دانشگاه امام حسین بوده و پیش از آنکه در تیرماه ۸۷ به فرماندهی بسیج برسد، جانشینی فرمانده این سازمان را برعهده داشت.
طائب همچنین سابقه فرماندهی حفاظت اطلاعات سپاه و معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات در دوران علی فلاحیان را به عهده داشته است ، وی از کاندیداهای تصدی وزارت اطلاعات در دولت دهم بود.
صادق محصولی (۱۳۳۸ در ارومیه) وزیر کشور دولت نهم و وزیر رفاه در دولت دهم جمهوری اسلامی است. او لیسانس مهندسی عمران و فوق لیسانس مدیریت بازرگانی دارد. محصولی فعالیت خود را در جهاد سازندگی آغاز کرد او در مدت فعالیت خود، فرماندار ارومیه، معاون استاندار آذربایجان غربی، فرمانده سپاه منطقه ۵ «آذربایجان شرقی و غربی»، مسئول بازرسی سپاه پاسداران، دبیر تشکیلاتی به نام شورای مشورتی در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز بودهاست. او در سال ۱۳۸۴ برای پست وزارت نفت به مجلس هفتم معرفی شد ولی درنهایت با مخالفت نمایندگان وقت مجلس قبل از رأی گیری برای رأی اعتماد، انصراف داد. در آبان ۱۳۸۷ او برای تصدی پست وزارت کشور به مجلس معرفی شد. در ۲۸ آبان ۱۳۸۷ از مجموع ۲۷۳ نماینده حاضر در جلسه، ۱۳۸ نفر به انتصاب او رای موافق و ۱۱۲ نفر رای مخالف و ۲۰ نفر دیگر رای ممتنع دادند. او همچنین باجناق سابق علی اکبر ولایتی بودهاست.
محصولی با اینکه پس از انتخابات بحث برانگیز دهم در سمت خود بعنوان وزیر کشور ابقا نشد اما سرانجام در روز ۲۵ آبان ۱۳۸۸ با رای نمایندگان مجلس شورای اسلامی (۱۴۹ رای موافق از مجموع ۲۶۵ رای ماخوذه) به عنوان وزیر رفاه و تامین اجتماعی انتخاب شد.
مصطفی محمد نجار : وی در سال ۱۳۳۵ در تهران زاده شد .
مدرک مهندسی مکانیک (رشتهٔ طراحی جامدات) خود را از دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت اجرایی (گرایش مدیریت استراتژیک) از سازمان مدیریت صنعتی اخذ نمود.
وی از آغاز تأسیس سپاه پاسداران در سال ۱۳۵۷ به عضویت آن درآمد.
در سالهای ۵۷ و ۵۸ در کردستان ایران نقش بسیار فعالی داشت.
از دهه ۷۰ رئیس گروه صنایع تسلیحاتی ساصد در وزارت دفاع بوده است.
در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۸۴ از سوی رئیس جمهور وقت ایران محمود احمدی نژادبرای تصدی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح به مجلس معرفی شد.
سعید مرتضوی : (زادهٔ ۱۳۴۶ در شهرستان تفت، یزد)، معروف به قاضی مرتضوی، معاون دادستان کل کشور و رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز است.
وی پیشتر قاضی دادگاههای یزد، دادگاه امنیتی تهران (ویژهٔ صدور احکام وزارت اطلاعات)، دادگاه مطبوعات، بانی راهاندازی مجدد دادستانی در قوه قضائیه و دادستان تهران از سال ۱۳۸۱ تا هفتم شهریور ۱۳۸۸ بودهاست که پس از مرگ 3 تن در بازداشتگاه کهریزک و تغییر ریاست قوه قضائیه از سمت خود بر کنار شد .
وقتی مناظره دو استاد محترم ، دکتر صادق زیبا کلام و دکتر ابراهیم فیاض را خواندم ، احساس عجیبی پیدا کردم و پس از آن بود که در خیال خودم دو مدال فرضی خلق کردم ، مدالی که نشانش مزین بود بر « ارتجاع » و آنوقت ، آویختم بر گردن این دو بزرگوار تا اندکی از احساس نا متعارفم کاسته شود . اما چنین نشد . چه در این مناظره ، انگار واژه ها از درخت ارتجاع کنده شده اند . دهن کجی می کنند برمن و بر شورش بی همتای ملتی که جهان را به حیرت وا داشته است و اما این حیرت را ، این شکوه را ، این عظمت را و این همه زیبایی را ، صادق زیبا کلام ما ، هرگز نمی بیند ، نمی شناسد و نمی فهمد .
او می گوید : « به نظر من ، این حرفهایی که در باب مدل اقتصاد بومی گفته می شود، یعنی اقتصادی که با ویژگی های فرهنگی ما سازگاری داشته باشد، همه اش مهملات است. برای دستیابی به توسعه فقط یک راه وجود دارد و آن هم راه ادام اسمیت است. این ادعا را ترکیه و کره جنوبی و مالزی و تایوان و فرانسه و انگلستان ثابت کرده اند. راه دومی وجود ندارد. راه دوم لفاظی است و بس .»
آدام اسمیت ( 1790 – 1723 ) که استاد دانشگاه زیبا کلام ما ، سخت شیفته آن است پدر علم اقتصاد می دانند . او با انتشار کتابی بنام « ثروت ملل » سمت و سوی جهان اقتصاد را برای ملل با زیباترین شکل ممکن به تصویر کشید و 234 سال پیش ، ده سال رو جزئی ترین مسائل زمانه خود زوم کرد و اثری را از خود بر جای گذاشت که باز خوانی آن در هزاره سوم میلادی ، همچنان صفا می بخشد روح آدمی را .
اما مشکل آنجاست که اسمیت هرگز عارضه های نظام سرمایه داری را به چشم خود ندید . و بیکاری در زمانه او هنوز به ادبیات جهان اقتصاد راه نیافته بود . او خود می گوید : « هیچ کس در جهان بیکار نیست و کسانی هم که بدنبال کار می گردند ، یا کار دارند و یا بزودی کار پیدا خواهند کرد . » و این چنین است که وی با خیالی آسوده جهان را ترک می گوید و نظام سرمایه را به « دستان نامریی » بازار آزاد می سپارد .
بعد از مرگ اسمیت ، اقتصاددانان دیگری از جمله ریکادو ، ژان باتیست سه و سیسموندی و دیگران محتویات « ثروت ملل » را بسط و توسعه دادند و هم اینان بودند که برای اولین بار با پدیده ای بنام بحران اقتصادی مواجه شده و در صدد رفع آن بر آمدند . سیسموندی عامل اصلی بحرانهای اقتصادی را پیشرفت صنعتی می داند و ضمن مذمت آن ، خواهان توقف اختراعات می شود . اما ژان از چنین سخنانی بر آشفته و آن را « وحشت های بی مورد » می نامد و ضمن تائید بحران های اقتصادی و زود گذر خواندن آنها ، چاره کار را سپردن اقتصاد به دستان نامریی اسمیت می داند و این جمله معروف خود را بارها و بارها تکرار می کند که : « هر عرضه ای ، تقاضای خود را پدید می آورد » .
اما با توجه به شرایط و تغییراتی که در جهان صورت گرفته ، اعتقاد به چنین جملاتی ، آن هم از طرف یک استاد دانشگاه جمهوری اسلامی ایران ، کاملا خنده آور است . چه ، همگان می دانند اگر دست های نامریی سرمایه بخصوص در کشورهای پیشرفته ، بخواهند زنگهای تولید را به صدا در آورند ، زمین و زمان در عرض چند ساعت با تولیدات روبات های هوشمند ، مدفون خواهد شد و این فاجعه در حالی رخ خواهد داد و رخ داده است که تقاضا کنندگان بیکار با جیب های خالی در بازار های نظام سرمایه پرسه می زنند . شما نگاه کنید به آمریکا ، به انگلیس ، به آلمان و یا به هر کشوری که دوست دارید ، خواهید دید هر ساله آمار بیکاران آن کشور فربه تر می شود . دیگر ، زمانه ، زمانه اشتغال کامل نیست که اسمیت فریاد بزند " هیچ بیکاری می یافت نمی شود ، گشته ایم ما ، اکنون زمانه ، زمانه روبات های بی پدر ، بی مادری است که در دستان یک اقلیت ، قدرت خرید را از یک اکثریت سلب کرده و « رکود + تورم » را برای ملت های جهان به ارمغان آورده است . رکودی که هیچ اقتصاددانی نه برایش توضیح دارد و نه درمان ...
و اما ، تاسف آنجاست که اقتصاد ایران هم ، خواسته و ناخواسته از تئوری های نخ نما شده اسمیتی پیروی می کند و قدم در راهی می نهد که غربی ها سالها پیش آن را پیموده اند .
به عنوان مثال : در رسانه ملی گوینده اخبار اعلام می کند ، برنجکاران شمال محصولات خود را برداشت کردند و در ادامه می افزاید ، در این برداشت از کشاورزان هیچ خبری نبود و بدنبال آن ماشین هایی را به تصویر می کشد که به جای دهها کشاورز به برداشت محصول برنج مشغولند.
و باز صدا و سیما اعلام می دارد که کارمندان دولت زین پس در خانه های خود ، پشت رایانه نشسته و به صورت کارمزدی کار خواهند کرد نه روز مزدی !.
و یا به یاد بیاورید چند سال پیش را ، وقتی به بانک ها رجوع می کردیم با کارمندانی روبرو می شدیم که در کنار هم ، مرتب و منظم به خدمات دهی مشغول بودند . یکی قبوض تلفن را می گرفت ، آن دیگری مسئول باجه دریافت بود و در کنارش باجه پرداخت و ... اما اکنون به جای همه این ها ، در لای دیوار دستگاه خود پردازی نشسته است که نه عیدی می خواهد و نه اضافه کار و نه حقوق آنچنانی .
و باز ، به همراه ماشین های زباله شهرداری ، بارها دو کارگر زحمت کشی را دیده ایم که اشغالها را به درون ماشین می ریزند . اما مسئولان شهرداری در شبکه خبر سیما ، ماشینی را به مردم نشان می دهند که مجهز به سنسور است و با چشمان الکترونیکی خود ، آشغالها را به ماشین انتقال می دهد و ...
و به این ترتیب ، روزانه دهها هزار کارگر و کشاورز در سراسر ایران که در شناسنامه هر کدام نیز 5 الی 6 بچه قد و نیم قد به ثبت رسیده است ، قربانی این قبیل خودکار سازی ها می شوند .البته هیچ کس مخالف این قبیل پیشرفت ها نیست و یا کسی دوست ندارد همچون لودیت های اوایل سده نوزدهم ، جنبش های ضد ماشینیسم براه اندازد و با پتک های آهنین ، اختراعات جهان بشریت را محو و نابود سازد . اما می توان به خروجی این قبیل خود کار سازی ها توجه داشت . آیا دولتمردان ما هیچ فکر کرده اند که چرا نرخ بیکاری کشور از 1/11 درصد به 6/14 درصد رسیده است و این در حالی است که همه می دانند که هیچ دولتی به اندازه دولت احمدی نژاد برای اشتغال محرومان این جامعه همت نورزیده است . پس چگونه است که نرخ بیکاری سیر صعودی پیدا می کند ؟ آیا غیر از آن است که انقلاب تکنولوژیک ، میلیون ها بیکار و تهیدست بر جای گذاشته است و جهانی شدن اقتصاد بازار و خود کار شدن بخش های کشاورزی و صنعتی ، به سرعت چشم انداز اقتصاد ما و جهان را تغییر داده است .
جهان غرب یا همان کشورهای پیشرفته ، این پروسه را نزدیک به نیم قرن است آغاز کرده اند و اما اکنون این داستان به اوج خود رسیده و قصه تولید انبوه اقلیت و جیب های خالی اکثریت به قصه های هزار و یک شب شباهت پیدا کرده ، با این تفاوت که دیگر قصه های شهرزاد قصه گو هم اقتصاد افسار گسیخته جهان غرب را بخواب نمی برد . و مارهای بر دوشش ، مغز می خواهند ، نفت می خواهند ، بازاری برای صدور کالا می خواهند ، نیروی کار ارزان می خواهند ، عراق را می خواهند ، افغانستان را ، پاکستان را ، لبنان را ، سومالی را ، یمن را ، ترکیه را ، کره را ، مالزی را و ... و ضحاک زمانه ما ، همچنان دارد با لوله های تفنگ سربازان صلیب بر گردن ، مارهای بر دوش خود را تغذیه می کند .
آیا دم زدن از چنین جهانی و یا تبلیغ و ترویج چنین راهی ، شیرجه زدن بر دریای پر طلاطم ارتجاع نیست . جناب آقای صادق زیبا کلام « اگر روشى كه علمآموزان و صاحبان علم در دنیا در این دویست سال سیصد سال دنبال كردند، ما هم ته صف آنها بایستیم، راهى كه آنها رفتند، ما هم همان راه را برویم، این كه هنرى نیست؛ این كه هدفى نیست كه انسان از جان خودش براى آن مایه بگذارد. ما بایستى راه جدیدى را باز كنیم. راه جدید این است كه یك ملتى با دارا بودن ابزار علم و اقتدار علمى - كه همه چیز دیگر را به دنبال خودش مىآورد - انگیزههاى الهى و ارزشهاى الهى و اخلاق الهى را در دنیا عَلم كند و پرچمش را برافرازد. » + ( مقام معظم رهبری )
باری در ادامه مناظره ، استاد فیاض هم ، البته از زاویه ای دیگر افکار واپسگرای خود را همچون صادق زیبا کلام ، به نمایش می گذارد . ایشان می فرمایند : « اگر ما نظام تقسیم کار جهانی را قبول داشته باشیم، می توانیم وارد آن شویم. در این صورت ظرف مدت کوتاهی می توانیم به یکی از کشورهای پیشرفته جهان بدل شویم و دیگر لازم نیست برای امنیت خودمان هم این همه هزینه کنیم. » و در جای دیگر باز بر این جملات تاکید می ورزد و باز می فرماید : « شما اگر ساختار فعلی حاکم بر جهان را قبول کنید، من به شما قول می دهم که اوضاع ما، از حیث رفاه و پیشرفت مادی، یکشبه دگرگون می شود. » این جملات خنده بر لبان من می نشاند ، شما را نمی دانم ! آخر این استاد محترم از کدام « تقسیم کار جهانی » سخن می گوید که ما از آن بی خبریم . تا جایی که همگان می دانند « ساختار فعلی حاکم بر جهان » خرش بر گل نشسته و تزریق میلیارد ها دلار هم افاقه نمی کند و هر روز و هر ساعت شاهد آنیم که میلیون ها قربانی بی چون و چرای خودکار سازی ، که دم به دم بر تعداد آنان افزوده می شود . فریادشان لرزه بر خیابان های جهان پیشرفته افکنده است ، آنوقت ، چگونه استاد محترم دانشگاه امام صادق( ع ) ما ، قول می دهد که « اگر ساختار فعلی حاکم بر جهان را قبول کنیم ، اوضاع ما ، از حیث رفاه و پیشرفت مادی ، یکشبه دگرگون می شود. » آیا عراق که در بست در اختیار آمریکاست ، از حیث رفاه و پیشرفت مادی دگرگون شده است ؟ افغانستان چطور ؟ پاکستان چطور و ...
استاد فیاض در ادامه مناظره ، جملات خنده آور دیگری هم باز می گوید . وی می فرماید : « کدام انقلاب ؟ من اصلاً نمی دانم آن انقلاب چه بود . کسی می تواند بگوید ما اصلاً برای چه انقلاب کردیم ؟ غیر از خود امام که چارچوب هایش روشن بود ، من دیگر کسی را ندیده ام که چارچوب های روشنی داشته باشد . امام خودش بزرگ شده مشروطه بود. او کسی بود که از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی را دیده و پیموده بود. اما بعد از امام، من دیگر کسی را ندیده ام که این خط را متوجه شده باشد. » چه فرزانگی شگرفی ! باور کنید اگر من به جای آقای بقایی ، رییس سازمان میراث فرهنگی بودم . این جملات گهر بار را بر کتیبه ای می نوشتم و به جای منشور کوروش کبیر در موزه ملی ، برای عموم مردم به نمایش می گذاشتم ! تا همگان بدانند که در جمهوری اسلامی ایران ، استاد دانشگاهی تشریف دارد که غیر از امام و خودش « دیگر کسی را ندیده است که این خط ( خط امام ) را متوجه شده باشد. » یعنی آنکه باقی مردم ، در عرض این سی و چند سال گل لگد می کرده اند و یا در زیر سایه صنوبر های پارک لاله چرت می زده اند و یا به عبارتی ، این همه شب ها نخفتن ها و تا سحر بیدار ماندن ها و فتنه ها و خون ها و رشادت ها و جانفشانی ها و ... همه و همه افسانه ای بیش نبوده است .
و خلاصه کلام آنکه ، خاک بر چشم حقیقت پاشیدن های جناب استاد در طی مناظره ادامه می یابد و با اعصابی به رعشه در آمده ، خود را به این سو و آن سو می زند . گاه نظام سرمایه را می کوبد و گاه به ستایش آن می پردازد ، جایی « از خواندن آثار کارل مارکس مست می شود » و در جایی دیگر « دوره هاشمی را هم شکل دوران ناصر الدین شاه می نامد » و در پایان به شیوه مودبانه ای ، سجده بر آستان هاشمی می نهد و آنچه در قلب دارد بر زبان جاری می سازد و می گوید : « به نظر من آقای هاشمی در جامعه ما نقش super structure) ) را ایفا می کند و اگر دولت احمدی نژاد بخواهد چنین نقشی را هم از او بگیرد و او را حذف کند، اشتباه کرده و در واقع دست به کار حذف خودش شده است. به همین دلیل است که می بینیم رهبری الان به هاشمی نزدیک تر شده اند. » و از نشانه های نزدیکی رهبری به هاشمی اینکه « وقف دانشگاه آزاد ابطال می گردد !!! »
----------------------------
متن کامل مناظره + و +
هنوز اظهارات تب آلود میر حسین موسوی مبنی بر استقبال کنندگان ایرانی از دکتر احمدی نژاد در لبنان از خروجی سایت های بالاترین و جرس و کلمه و نوروز و غیره ، محو نشده ، نوبت به محمد رضا خاتمی می رسد تا با واژه هایی کاملا مضحک و مملو از چرندیات خنده آور ، نامه ای خطاب به سید حسن نصرالله بنویسد و با شیوه ای بی مقدار و ناچیز و حتی نفرت انگیز ، هم آوازی خود را با صهیونیست ها به نمایش گذارد . ( چه عصبانیم من ! )
قصدم دفاع از این سفر اکبر و پیامبر گونه رئیس جمهور محبوب ملت ها نیست ، چه ، این سفر آنقدر بزرگ بود و با شکوه ، که حتی خود خاتمی هم قادر به کتمان آن نبوده و نیست و در سطر آغازین نامه خود به نصرالله ، اعتراف می نماید که این رویداد « گرم و بی سابقه » بوده است و اما اینکه چرا خاتمی تب دار ، به فرزند ماه ملت های عرب و عجم بد می گوید ، دلایل روشنی دارد که آن را باز خواهم گفت .
اول : محمد رضا خاتمی ، زندگی کردن در ایران را دوست ندارد ، چندی پیش طی گفتگویی با روزنامه شرق گفته بود : « زندگی در جامعه ایران سخت است .» بنابر این با خانوم بچه ها ، شال و کلاه کرده و رفته بودند به مونیخ آلمان و یک واحد منزل مسکونی هم در مونیخ خریده بودند و بر اساس گزارش رجانیوز و بنا به گفته چند تن از افراد مورد وثوق خارج از كشور، دختر و داماد خاتمی نیز كه ساكن انگلیس هستند، به آنها در آلمان ملحق شده و نیز ملاقات محرمانهای هم با مهدی هاشمی رفسنجانی داشته كه ساعتی به طول انجامیده ، اما از مطالب مطرح شده در این دیدار، اطلاعی در دست نیست . ولی آگاهان سیاسی معتقدند که در این دیدار مهدی هاشمی با هجرت ! رضا خاتمی مخالفت کرده و گفته است در اینجا با اینکه تا دلت بخواد دمکراسی ! هست . اما نمی شود اینجا دانشگاه آزاد را وقف کرد ، نمی شود اینجا برای خاندان خود مترو زد ، از پورسانت های میلیون دلاری نفت هم خبری نیست و یا نمی شود اینجا مردم را به خیابان ها ریخت و انقلابات رنگین براه انداخت . بهتر آن است که به ایران برگردی و در راستای جنبش سبز ، تا دلت بخواد ، بیانیه صادر کنی ، با روزنامه ها گفتگو کنی و به هر کسی که دلت خواست نامه سرگشاده بنویسی . ! منو می بینی ! سخت دلم برای ایران تنگ شده ، خیلی دوست دارم یه بار دیگه در خیابان های تهران ، داد بزنم : « نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران ! »
دوم : یاد یک « چیز » ی افتادم ... می گویند در شهری ، سگی همه را عاصی کرده بود ، از بس که پارس می کرده ، می خواسته مرغ مردم را بخوره ، مانع می شدند ، پارس می کرده ، خروس مردم را از راه بدر می کرده ، مانع می شدند . پارس می کرده ، خلاصه آنکه عرصه را بر او تنگ می کنند و گاه گداری هم چوب لای چرخاش می گذارند ، تا اینکه می شنوه در شهری دیگر و در آن دور دست ها ، شهری هست کاملا آزاد و مملو از دمکراسی ! تصمیم می گیره بره اونجا ، در بین راه از دور سگی را می بینه ، پارس کنان گرد و خاکی براه انداخته و دوان دوان به پیش می آید . وقتی به او می رسه ، پس از احوالپرسی و تعارفات معمول ، می پرسه حالا کجا تشریف می برید ؟ سگه هم کل ماجرا را براش تعریف می کنه ، اینکه به هر جا دست می زاره مانعش می شوند و اینکه می خواد بره شهری که همه در آزادی کامل زندگی می کنند و... سگه میگه ، ای بابا من از همون جا میام ، اونجا همه چی آزاده ، الا پارس کردن ، اگه پارس کنی ، فورا به پلیس زنگ می زنن و پدر آدمو ! در می آرن ! برگرد که پشیمون خواهی شد .
سوم : چه ایرادی دارد محمد رضا خاتمی به سید حسن نصرالله نامه بنویسد ، مثل این ها ، مثل قرآن است . آنجا که می فرماید : « وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ ﴿ سوره اعراف ، آیه 176﴾
-----------------------------------------------------------
مرتبط : ملاقات محرمانه محمدرضا خاتمی و مهدی هاشمی در آلمان
سوم خرداد ، روز خدا بود ، خوابیدن در آغوش کربلا بود ، سوم خرداد ، پراندن خواب از چشمان شیطان ، در خلیح نیلگون همیشه فارس بود . سوم خرداد ، آغاز « رفع فتنه از عالم » بود .
دوم خرداد ، ساز بود ، آواز بود ، رقصیدن در کنار شیطان بود ، سنگ اندازی به سوی انقلاب در کوی دانشگاه و قتل های زنجیره ای بر پا بود .
سوم خرداد ، خون بود ، آتش بود ، پریدن از روی افسانه های شیطان بود . صف بود ، جهان آرا بود . سوم خرداد آرایش دنیا بود .
دوم خرداد ، نافرمانی مدنی ، خروج دسته جمعی ، بی ستون بود ، چهل ستون بود ، زر زدن ستون پنجم در مرکز گفتگوی تمدن ها بود . دوم خرداد ، عبور لشگر شیطان از روی پل سید خندان بود .
سوم خرداد ، آفتاب بود ، ماه بود ، ستاره بود ، عاشورا بود ، گذشتن پیر عالم از جزیره مجنون بود ، جدال بر سر خرمشهر و شهر خدا بود . لیک ، دوم خرداد ، هموار كردن راه برای شیطان بود .
-----------------------------------------------------------------------
• شصت و هفتمین سال تولد خاتمی ، موسسه اطلاعات
سی و دو سال است که با تمامی وجودمان از انقلاب اسلامی ایران دفاع می کنیم ، انقلابی که روح الله آن را بنیان گذاشت و جانشین فرزانه اش سید علی آن را پی گرفت و از زیباترین راه های ممکن ، ما را به سلامت بر ساحل مقصود رساند . هشت سال تمام از زمین و آسمان گلوله باران شدیم و با خون بیش از سیصد هزار نفر از زیباترین فرزاندان روح الله ، لاله ها رویاندیم در وطن ، تا اسلام ناب محمدی از تخم در آید ، پر در آرد و پرواز کند و اوج گیرد تا آسمان بیکرانه خدا و این چنین هم شد . اکنون نام خمینی ، در اقصی نقاط عالم عجین گشته است با عاشورای حسین ، سید علی خواننده گان نهج البلاغه را به وجد می آورد ، نصرالله خاری شده است بر چشمان شیطان و احمدی نژاد ، این سرباز راستین ولی خدا ، چگونه زیستن را ، چگونه توانستن را آموزش می دهد بر امت ها و بیدار می کند شیر های خفته اسلام را در لبنان ، در ترکیه ، در عربستان ، در ... و حتی در نیویورک یعنی قلب آمریکا.
« أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ » بندگان صالح خدا وارثان زمین خواهند شد . مگر نه این است که قریب چهار صد سال است ، لیبرالیسم بر طبل های آزادی می کوبد و یا صد سالی می شد که مارکسیسم نغمه های مساوات را بر گوش ملت های جهان می خواند و اما حاصل چه بود . اولی کارنامه اش را مملو ساخت از دروغ و نیرنگ و دومی تا توانست دیوار کشید ما بین ملت های در بند و آنگاه که دروغشان عیان گشت و نیرنگشان آشکار و پرده ها که بر افتاد و دیوارها که فرو ریخت ، ملت ها آواره شدند و شب ها و روز های بسیاری سپری شد تا همگان دریافتند که ، تنها و تنها به ریسمان خدا باید چنگ انداخت .
و اما ، اکنون نوبت « ماه » است و ما ، تا در قم این پایتخت معنوی و مذهبی ایران ، با نمایش اقتدار ولی شناسان ، خواب راحت را بربائیم از چشمان احزاب ورشکسته وطنی ، از کارگزاران ، از مشارکت ، از جرس ، از کلمه ، از بالاترین و حتی پا را فراتر می نهیم و به حزب دمکرات و جمهوری خواه آمریکا و دیگر احزاب اروپایی که در حال حاضر خشاب اساسنامه و مرامنامه شان تهی گشته است از مرام و بنام دمکراسی ملت های خود را نوازش می کنند با باتوم ، اعلان جنگ می کنیم و اعلام می داریم اکنون فصل رویش اسلام ناب محمدی خمینی است و خامنه ای و ما آمده ایم و آماده ایم ، با قمر و غلامان قمر ، هر آنچه را که طی سالیان دور از عدالت ، کنگر خورده اند و لنگر انداخته اند ، محو سازیم ، اما نه با موشک ، نه با تانک که با قرآن و نهج البلاغه ، که با عاشورا و روز قدس ، با 9 دی ، با 22 بهمن ، با مساجد ، با ولایت فقیه و با قمری که اکنون در پایتخت مذهبی ایران ، چون نگینی می درخشد .
حضرت « ماه » هزار ، هزار ستاره دارد ، گوش به فرمان خود . چه کسی بود ، صدا زد « حزب الله » ؟ ...
• مسجد مهمانخانه خدا در زمین ( وسایلالشیعه، ج 3، ص 517) جایگاه نزول بركات و خیرات آسمانی ( من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 77) خانه راز و نیاز ، عشق و محبت ، صفا و صمیمیت ، ایثار و رحمت ، تجلی بهشت خدا در زمین ( ترمذی دعوات، ج 3، ص 8) و محل آرامش موحدان است .
• « مسجد مركز تبلیغ است ، در صدر اسلام از همین مسجدها جیشها، ارتشها راه میافتاده ، مركز تبلیغ احكام سیاسی ـ اسلامی بوده ، هر وقت یك گرفتاری را طرح میكردند صدا میكردند : « الصلوه مع الجماعه » اجتماع میكردند، این گرفتاری را طرح میكردند ، صحبتها را میكردند ، مسجد مركز اجتماع سیاسی است. » (صحیفه امام ج 10، ص 16 و 17 )
• « مسجد در اسلام و در صدر اسلام همیشه مركز جنبش و حركتهای اسلامی بوده ... از مسجد تبلیغات اسلامی شروع میشده است ، از مسجد حركت قوای اسلامی برای سركوبی كفار و وارد كردن آنها در زیر بیرق اسلام بوده است. شما كه از اهالی مسجد و علمای مساجد هستید، باید پیروی از پیغمبر اسلام(ص) و اصحاب آن سرور كنید و مساجد را برای تبلیغ اسلام و حركت اسلامیت و قطع ایادی شرك و كفر و تأیید مستضعفین در مقابل مستكبرین قرار دهید.» (صحیفه امام ، ج 7، ص 65 )
• « این یك توطئه است كه میخواهند مسجدها را كمكم خالی كنند. شما باید هوشیار باشید كه مسجدهایتان و محرابهایتان و منبرهایتان را حفظ كنید و بیشتر از سابق، شمایی كه این معجزه را از مسجد دیدید كه همه قدرتها را به هم شكست، نه فقط ابرقدرتها، قدرتهای دیگر را هم به هم شكست، نباید در اسلام سستی كنید. مسجدها را محكم نگه دارید و پرجمعیت كنید.» (صحیفه امام ، ج 13، ص 19)
• مسجد، نه فقط در زمان ما و نه فقط در کشور عزیز اسلامی ما، بلکه در نقاط مختلف عالم و در طول تاریخ، منشأ آثار بزرگ و نهضتها و حرکتهای اسلامی بزرگی شده است. مثلا قیام مردم کشورهای شمال آفریقا که مسلمان هستند - مثل الجزایر و دیگر کشورهایی که سالها در زیر سلطهی نظامی استعمار فرانسویها بودند - از مساجد شروع شد، که به پیروزی هم رسید و کشورها استقلال پیدا کردند. انقلاب در این کشورها هم، آن روزی رو به شکست رفت و دوباره ملتها استقلال خودشان را از دست دادند که رابطهی خود را با مساجد و با دین و ایمان مساجد قطع کردند. (بیانات امام خامنه ای در دیدار علما ، طلاب و اقشار مختلف مردم شهر مقدس قم به مناسبت سالروز 19 دی)
• دلهای ما برای مسجد می تپد و از شوق و احساس مسئولیت، لبریز می گردد. امروز در میان مساجد ما کم نیستند آنهایی که می توانند نمایی از این تصویر زیبا و شوق انگیز را به نمایش درآورند. حضور نسل جوانِ پاک نهاد ما و حضور روحانیان و معلمان آگاه و دلسوز، مسجدهایی را به درستی، کانون ذکر و عبادت و اندیشه و معرفت ساخته و یادهای عزیز و گرانبها را در دلهای ما برانگیخته است. لیکن تا این وظیفه به تمام و کمال گزارده نشود، هیچیک از ما نباید و نمی توانیم خطری را که از کمبود مسجد یا ضعف و نارسایی مساجد، جامعه و جوانان و خانواده ها و نسل های آینده را تهدید می کند، غافل بمانیم و خود را از برکات عظیمی که مسجد طراز اسلامی به کشور و نظام و مردم هدیه می کند، محروم سازیم . پیام به نوزدهمین اجلاس سراسری نماز -۱۳۸۹/۰۷/۲۰
• یک دفعه به همراه شورای حزب الله لبنان محضر مقام معظم رهبری بودیم. اوج سختی و تنگنایی ما بود و خیلی به حزب الله سخت می گذشت ، همه توطئه ها شده بود که حزب الله را نابود کنند. موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم ایشان به ما امید دادند و فرمودند : شما پیروز می شوید ، این چیزها زیاد مهم نیست سپس اضافه کردند :
من در اداره امور کشور بعضی وقتها حل مسائل برایم دشوار می شود و دیگر هیچ راهی پیدا نمی شود ، به دوستان و اعوان و انصار می گویم که آماده شوید به جمکران برویم ، راه قم را پیش می گیریم و راهی مسجد جمکران می شویم. (سید حسن نصرالله )
• ما باید دو باره به مساجد بر گردیم . خیالتان را راحت کنم . در این مملکت نه از فرهنگ سرایش ، نه از دانشکده هنرش ، نه از آموزشکده های سینمایی اش و نه از هیچ جای دیگر هیچ چیزی بر نمی آید . آن ها همه امتحانشان را پس دادند . تنها جایی که از آین آزمون سر بلند و موفق بیرون آمده همان مساجد دهه اول انقلاب است بنابر این آن مساجد باید تجدید شود . الان مساجد ما دارد به همان کارکردهای محدود سنتی قبل از انقلاب بر می گردد و نقش تاثیرگذاری ندارند . این طرف هم وضعیت فرهنگ و هنرمان روز به روز نگران کننده تر می شود . انقلاب ما انقلابی فرهنگی بود که از مساجد جوشید و اگر همین مساجد در آن برهه و همین طور در مقطع حساس جنگ نبودند معلوم نبود خلا وجودی آن ها چطور جبران می شد . ( ماهنامه راه ، ش 44 ، س 88 ، ص 16 و 17 ، جواد اردکانی )
• یکی از آن نهادها و سرمایههای اجتماعیای که در غرب شبیه آن وجود ندارد نهاد مسجد و استفاده مناسب از اهالی مسجد است. در دولت آقای هاشمی رفسنجانی با تاسیس فرهنگسراها تلاش شد که مراکزی جایگزین فعالیت مساجد بشوند که لاجرم به خلوت و بیرونق شدن مساجد هم منجر شد، اما امروز ما این فرصت را داریم که در دولت اصولگرای دهم به بازخوانی این قضاها بپردازیم و به جای اینکه روحانیت ما که خاستگاه اصلی او مسجد است، برود درپشت درهای بسته حزب، NGO و شبیه ساختارهای غربی فعالیت کند، به مسجد برگردد و با بازسازی جایگاه خود و مسجد از ظرفیت عظیم اجتماعی بهرههای درست برای مصالح عمومی و منافع اسلامی ببرد.(محمد علی رامین،همشهری ماه، ش 53)
• اگر این حضور قشرهای فرهیخته در مساجد مورد عنایت و توجه امامان جماعت قرار گیرد و با تقویت هیات امناهای مساجد که از بهترین نیروهای اجتماعی هستند این جایگاه تقویت شود و امکان فعالیتها گسترش پیدا کند، آنگاه شما مشاهده خواهید کرد که به جای دو یا سه ساعت که مساجد ما باز هستند در تمام 24 ساعت این مراکز پویا و پر جنب و جوش میتوانند فعال باشند و تمام نیازهای اجتماعی، اخلاقی، تربیتی، آموزشی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در همین مراکز مورد بحث، گفتوگو و تبادل نظر و تصمیمسازی قرار میگیرند. در این صورت است که میشود با یک طراحی ساده اما با پیگیریهای جدی یک سیستم جهانی جدید را از طریق مساجد ساماندهی کرد. مثلا اگر از میان 70هزار مسجد موجود شما هیاتها و کانونهای فعال اجتماعی را ساماندهی کنید و این 70 هزار مسجد در ایران به 2میلیون و نیم مسجد سایر کشورهای جهان متصل و مرتبط بشوند، یک سازمان جدید جهانی شکل میگیرد. ( همان )
• امروز در سراسر جهان مسجد وجود دارد و شما در دنیا کشوری را سراغ ندارید که مسجد نداشته باشد، بنابراین اگر پیوند میان مساجد به صورت یک طرح جهانی پیگیری و جمهوری اسلامی طلایهدار و پیشقراول این حرکت جهانی شود، پیوند میان اهالی مساجد سراسر جهان را گستره فعالیت خود قرار میدهد و حضور اهالی مساجد سراسر جهان در پیوندی نزدیک با یکدیگر تاثیرگذاری نقش این افراد را در تعیین سرنوشت جهانیان ارتقا خواهد داد. ( همان )
این روز ها نام آقای صادق زیبا کلام در رسانه های داخلی پررنگ تر شده است . مقاله می نویسد ، گفتگو می کند ، در مناظره ها شرکت میکند و ... و گمانم بر آن است که خوانندگان مطالب ایشان ، چه مخالفان و چه موافقان ، بر این باورند که اگر نام او را از پیشانی مطالب منتشر شده بر دارند تصور خواهند کرد واژه هایی که در مقابل چشمانشان رژه می رود ، از سوی یکی از تحلیلگران مجله تایم و یا واشنگتن پست و حتی از سوی یک نویسنده هاآرتص اسرائیلی ، با شیوه ای کاملا مودبانه نگاشته شده است . من که بارها و بارها این چنین احساسی داشته ام. با این حال ، هیچوقت نشده از واژه هایش آشفته شوم و یا خشمگین .
صادق زیبا کلام « صادقانه » می نویسد ، منافق نیست ، هرگز دیده نشده . چنگ و دندان کشد بر چهره جمهوری اسلامی ایران . حتی در روزهای غبار آلود فتنه ، او هر آنچه را که در دل دارد بر زبانش جاری می سازد ، هیچ ابایی هم ندارد در روز روشن و در میان هزاران دانشجوی دختر و پسر فریاد بر آرد ، ایها ناس « من بارها گفتهام و بار دگر می گویم ، تمام سلولهای تنم مملو است از لیبرالیسم.» و این حسن بزرگی است که او دارد و اما عیب بزرگش آن است که در سلول های تنش ، هیچ جایی ولو اندک برای حضور سلول های اصولگرایی نمانده است . از این روست که او هیچ منزلتی در نزد اصولگرایان ندارد و از منظر آنان همیشه پندارهای آقای زیبا کلام ، همسایه دیوار به دیوار تحلیلگران آن سوی آب ها بوده است .
به عنوان مثال ، آقای زیبا کلام در رابطه با مسائل هسته ای اعتقاد دارند که « آقای احمدی نژاد موضوعات مختلفی را مطرح می کنند که ربطی به مسئله هسته ای ندارد. از عدالت اجتماعی گرفته تا مسئله قاچاق ، شکاف بین کشورهای فقیر و غنی ... مسئله اصلی این است که غربی ها و 1+ 5 با پیشنهاد مشخص می آیند ولی ایران هیچ گاه پیشنهاد مشخصی نداده و به جای آن مسایلی را مطرح می کند که خیلی به بحث هسته ای مربوط نمی شود ... پیشنهاد 1+5 مشخص است. اعضا این گروه اعلام کردند که در خصوص تبادل سوخت گفت و گو می کنند. اینکه ما بگوییم می رویم تا راجع به صلح جهانی و نظم نوین جهانی یا خلع سلاح رژیم صهیونیستی مذاکره کنیم کمی دور از واقعیت است. عالم واقعیت این است که این مذاکره مشخصا در مورد این است که اورانیوم 3 درصد غنی شده را بدهیم و مقابلش اورانیوم 20 درصد غنی شده بگیریم. » مشابه همین جملات را می توان در نزد سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی هم یافت ، آنان هم معتقدند که « كشورهای غربی آمدند و یك بسته مشوق های بی سابقه به حكومت ایران ، در مقابل قطع برنامه های اتمی آن پیشنهاد كردند و جواب خواستند. حكومت ایران تا امروز پاسخی به این بسته نداده و با مهارت شعبده بازان ، خود یك بسته پیشنهادی متقابل عرضه كرده كه در آن نظم كنونی جهانی زیر سؤال رفته و همه طرحی داده شده جز پرداختن به مسائل اتمی ایران. »
البته طرح چنین مسائلی از طرف سایت وزارت خارجه اسرائیل ، دور از انتظار نیست ، اما اینکه چرا آقای زیبا کلام « می زند بی تامل به گفتار دم .» و چرا همدل و همزبان می شود با وزارت خارجه اسرائیل ، چندان مشخص نیست . بعید است که او نداند ، مسیر مذاکرات وین با مسیر مذاکرات ژنو ، به هیچ عنوان قابل قیاس نیست ؟ امروزه هر بچه خفته در گهواره ای هم می داند که مذاکرات وین ، مذاکراتی تجاری است که در آن آژانس طبق مقررات وظیفه دارد نیازهای اعضای خود را تامین نماید . از جمله تحویل اورانیوم 3 درصد غنی شده ایران و تبدیل آن به 20 درصد یکی از وظایف اصلی آن آژانس است و جمهوری اسلامی ایران هم هرگز از این چارچوب متعارف پا را فراتر نگذاشته و آقای زیبا کلام هم ممکن نیست اثبات نمایند که ایران در آژانس « عدالت اجتماعی » را « مسئله قاچاق » را ، « شکاف بین کشورهای فقیر و غنی » را مطرح کرده است ؟ ، چه ، جای این قبیل مباحث در مذاکرات وین نیست ، بلکه طرح این مسائل ، تنها و تنها می تواند در چارچوب مذاکرات ژنو و 1+ 5 جای گیرد و آن هم به اجبار ، مثلا وقتی نامه ای با امضای فلورانس مانژی ، نماینده فرانسه ، الكساندر ایمیو فسكی ، نماینده روسیه و گلن دیویس ، نماینده آمریكا به دستمان می رسد و وقتی در آن نامه قید می شود که : « ما نیاز ایران به رادیو ایزوتوپ های پزشكی را درك می كنیم. اگر ایران تمایلی به پذیرفتن پیشنهاد آژانس بین المللی انرژی اتمی ندارد و (رادیو ایزوتوپ ها) در بازار جهانی موجود هستند و می توانند بعنوان جایگزین قابل اعتماد، به موقع و مقرون به صرفه پیشنهاد آژانس باشند. » طبیعی است که ما پشت میز مذاکره می نشینیم و آن وقت است که نماینده فرانسه از ما می خواهد غنی سازی اورانیوم را به حالت تعلیق در آوریم . ما می گوئیم ، « همه باید بتوانند از این فناوری های نوین استفاده كنند و ملت ها باید قادر به استفاده از فناوری هایی همچون هوافضا ، نانوتكنولوژی و انرژی اتمی باشند.» ( دکتر احمدی نژاد ) . نماینده فرانسه می گوید : ما اورانیوم غنی شده 20 درصدی را به شما می دهیم ! ما می گوئیم : مرد حسابی ! ایران سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی 10 درصد از سهام كمپانی بزرگ غنی سازی «اورودیف» فرانسه را به ارزش یك میلیارد دلار خریداری كرده اما تا امروز حتی یك قاشق چایخوری هم اورانیوم غنی شده به ما تحویل داده نشده است و ... و از همین جاست که به اجبار بحث های شیرین و پایان ناپذیر « عدالت اجتماعی » و « مسئله قاچاق » و « شکاف بین کشورهای فقیر و غنی » و « صلح جهانی و نظم نوین جهانی یا خلع سلاح رژیم صهیونیستی » و یا اینکه « دوران کدخدایی سران غرب به پایان رسیده » ( همان ) و « شما را به خیر و ما را به سلامت » ( همان ) آغاز می شود و طبیعی هم هست و اما چرا این روند برای آقای صادق زیبا کلام ما ، قابل فهم نیست . فقط خدا می داند .
و یا در جای دیگری ، استاد دانشگاه ما ، که سلول های لیبرالیسم در تمامی تار و پودش رخنه کرده ، در رابطه با تحریم ایران نقش سخنگوی 1 + 5 را بازی می کند و به نمایندگی از طرف آنان می فرماید : « در خصوص اینکه ما ( ایران ) حاضر هستیم با شما مذاکره کنیم ولی شما دست از تهدید و ارعاب بردارید باید گفت که 1+5 هیچ گاه دست به تهدید و ارعاب ایران نزده است. » چه فرزانگی شگرفی ! چه چاکری ظریفی در درگاه سران 1 + 5 ! آیا صادق زیبا کلام ما کر است ، کور است و اگر نیست پس چرا این همه رجز خوانی های سران 1 + 5 را در رسانه ها نادیده می گیرد و یا حداقل نمی شنود . آنگاه که اوباما می گوید : « كشورهای هم پیمان ما، برای برداشتن گام های تازه جهت تحریم شدیدتر ایران همنوا هستند.... . من به اقدامات قاطع و سخت گیرانه از سوی 1+5 خوش بین هستم ... سیاست صحیح در قبال ایران استفاده از «هویجهای بزرگ» و «چماقهای بزرگ» است.» و یا هیلاری كلینتون وزیر امور خارجه آمریكا می گوید « آمریکا به دنبال تحریم های فلج كننده علیه ایران است». آیا همه این ها را و هزاران هزار بدتر از این ها را که گوش ما سالهاست بدان ها عادت کرده ، از منظر آقای صادق زیبا کلام تهدید نیست ؟ ارعاب نیست ؟
باری ، جناب استاد دانشگاه ما ، در پایان مطلب خود ، پس از آن همه سراسیمه شدن ها و خود را به این سو و آن سو زدن ها ، نتیجه می گیرد : « به عقیده من این مذاکرات به این دلیل به نتیجه نخواهد رسید چون قلب خواست اعضای گروه 1+5 از ایران تعلیق غنی سازی است. آنها مدعی هستند هرچند ایران قصد تولید سلاح هسته ای ندارد ولی غنی سازی ما را قادر می سازد هر گاه اراده کنیم بتوانیم سلاح هسته ای تولید کنیم. بنابراین خواست اصلی 1+5 به شکلی تعلیق غنی سازی است. »
در پاسخ باید گفت : اولا « ایران بدون ساختن حتی یك بمب اتمی به ابرقدرت منطقه تبدیل شده و برای حفظ این موقعیت نیز نیازی به ساخت بمب ندارد . كافی است تهران جهان غرب را گام به گام با اعلام افزایش درصد غنی سازی اورانیوم از 20 به 40 از 40 به 60 و از 60 به 80 عصبی و آشفته كند.» (روزنامه ها آرتص صهیونیستی ) ثانیا « ایران سرویس های اطلاعاتی غرب را گیج كرده و آنها هنوز نتوانسته اند بفهمند كه آیا تهران بالاخره می خواهد بمب هسته ای بسازد یا خیر. مسابقه برای تحریم ایران به یك معضل برای غرب تبدیل شده و جالب اینكه ایران در این ماجرا نقش هدایت كننده را بازی می كند و كنترل اوضاع در دستش است » ( همان ) ثالثا « اگرچه این امر برای ما سخت است كه ایران را به عنوان یك ابرقدرت دخیل در حل مشكلات جهانی تصور كنیم، اما بهتر است تلاش برای تحریم، جای خود را به تلاش برای وارد كردن ایران به باشگاه تصمیم گیران جهان ( International club of decision makers ) بدهد؛ و البته كه این اقدام نه انقلابی است و نه یك تحول اساسی، چرا كه ایران در حال حاضر این نقش را ایفا می كند.» ( باز هم همان روزنامه ها آرتص صهیونیستی )
----------------------------------------------------
مرتبط : غنی سازی اصل ماجراست
مشروح مناظره الله كرم و زیبا كلام در دانشگاه شریف
بازماندگان فتنه سبز ، در گوشه و کنار کشور ، بخصوص در فضای مجازی ، چون روح مردگانی که از درگاه خداوند رانده شده باشند . این روزها ، همچون بختك روی پیكر شانزده آذر افتاده اند . غافل از آنکه شانزده آذر رشید تر از آن است که عده ای خش و خاشاک آن را تاویل به مصدر نمایند و « به عنوان دانشجو ، نقطه مقابل حرکت 16 آذر را علم کنند ، یعنی گرایش به امریکا ! تحت عناوین بسیار پوچ و سست و غیر منطقی و غیر مستدل. این پشت کردن به جنبش دانشجویی است ! این اصلا جنبش دانشجویی نیست ، این به کلی یک چیز دیگری است، عکس آن است...» ( مقام معظم رهبری )
شانزده آذر اکنون پنجاه و هفت ساله شده است ، موهایش سپید گشته ، اما نه در آسیاب که در جاده های پر سنگلاخ مبارزه با استبداد ، آنزمان که کودکی بیش نبود ، جان بر کف نهاد و خود را کوبید بر هیکل نحس نماینده شیطان و اگر توفیقی نیافت « ریچارد نیکسون » را بمیراند ، خود مرد و « با مرگ خود شاهدی شد بر ستمی كه به مردم روا داشته می شد » شانزده آذر ، یعنی « مصطفی بزرگ نیا » و خواب های آشفته ی شاهنشاه آریامهر ! ، شانزده آذر یعنی « شریعت رضوی » و بر هم خوردن آرایش لشگر 2 زرهی تیمسار « تیمور بختیار » ، شانزده آذر یعنی «احمد قندچی » و پریشان حالی « آیزنهاور » در کاخ سفید ، شانزده آذر « سه قطره خون » بود که جاریشد در زمان و در امتدادش ، آنگاه که شانزده آذری ها جوانانی برومند شدند . از دیوار سفارت شیطان بالا رفته و بچه های شیطان را 444 به ارسارت خویش در آوردند .
شانزده آذر ، یعنی هم غزه و هم لبنان ، یعنی سر نهادن بر شانه های « نصرالله » یعنی عاری ساختن خاور میانه از هر نوع شیطان . شانزده آذر یعنی همسایه دیوار به دیوار عاشورا ، آذری ها ، کف نمی زنند در عاشورا ، سوت نمی کشند در تاسوعا و گاه اگر فریاد بر می آرند مجنون وار ، تنها و تنها از سر درد است که راهی به رهایی یابند . از امام خمینی سخن می گویند ، شعار آزادی سر می دهند ، تنور عدالت را گرم نگه می دارند ، اسلام و حکومت اسلامی می خواهند و سر انجام به نهج البلاغه علی می رسند و به سید علی خامنه ای .
شانزده آذر ، هیچ نسبتی با « سروش » ندارد ، با « گوگوش » هم . شیخ اصلاحات و یا موسوی ، کوچکتر از آن است که بر شانزده آذر گرما ببخشد ، شانزده آذری ها نفرت دارند از خاتمی و گفتگوی تمدن هایش ، این تز ، خواندن آیات آمریکایی بود در گوش 16 آذری ها .
برای شانزده آذری ها « خدای تبارک و تعالی ، وعده پیروزی داده است " ان تنصروا الله ینصرکم " قدم هاشون را ثابت نگه می دارند و با مشت های گره کرده که مشت های الهی یست ، از هیچ ابر قدرتی نمی ترسند و از هیچ تبلیغاتی ، داخلی و خارجی خوفی ندارند ، آنان راه خود را می روند و آن راه خداست . ( امام خمینی )
گفتمان دکتر صادق زیبا کلام همیشه خدا مرا به یاد راه زنی می اندازد که در یونان قدیم می زیسته ، هم او تخته ای با خود داشته و اسیران خود را بر روی آن می خوابانده ، اگر قد بلندی داشتند ، قسمتی از پاهایش را می بریده و قد کوتاهان را آنقدر می کشیده تا به اندازه تخته خود می ساخته ، حالا حکایت سیاست ورزی های صادق زیبا کلام هم بی شباهت به آن راهزن یونانی نیست ، او هم تخته ای با خود دارد با روکشی از لیبرالیسم که سی سال تمام است اندیشه های بزرگان ما را بر تخته اش فرش می نماید و می برد و می کشد . یک روز مستبدی چون رضا خان ! را که در بی شرافتی و بی غیرتی ، همتا نداشته و بی هیچ مقاومتی ایران ما را دو دستی تقدیم روس و انگلیس نموده و خود راهی تعبید شده بود و یا با کشف حجابش ، که هنوز هم که هنوز است این ننگ بزرگ از ذهن شیر زنان این سرزمین زدوده نشده و ... همین آدم را صادق زیبا کلام آنقدر می کشد و می کشد و می کشد تا به کسوت یک انقلابی تمام عیار در می آورد ، در حد ارنست چه گوارا و یا روزی دیگر بزرگان و اندیشمندان ما را که بسی رنج ها برده اند در راه اسلام ناب محمدی . به بهانه های واهی ، همچون بقایای حزب توده ، مارکسیست ، ایستاده در زیر سایه لنین ، مقلد فیدل کاسترو و ... آنقدر می برد و می برد و می برد تا جایی که حریف خود را به شکل و شمایل ملک عبدالله بی درد و بی خاصیت عربستان سعودی در می آورد .
سی سال تمام است ما این چرندیات بی مقدار را تحمل کردیم ، ادعای ما هزاران ، هزار مناظره و گفتگو و مقالاتیست که زیبا کلام در این سرزمین منتشر کرده ، اما فرزندان خمینی کبیر ، به هیچ عنوان و بی هیچ ملاحظه ای هرگز اجازه نخواهند داد ، صادق زیبا کلام پا از تخته بی خاصیت خود فراترنهاده و در آن تخته اندیشه های والای حضرت امام را پهن سازد . استاد علامه ما ، اگر در کله خود مغزی داشت ، ولو به اندازه مغز یک کنجشگ ، به راحتی می توانست درک نماید . در سرزمینی سخن می گوید که روزگاری نه چندان دور ، پادشاه آن که زیبا کلام سخت شیفته آن است و او را پرچمدار مدرنیته در ایران می داند ، حق اظهار نظرنداشت و با کوچکترین انتقادی از دول بیگانه ، نصیبش تعبید بود و بس و اما اکنون به برکت نور خدایی بنام روح الله و در زیر سایه استقلال و آزادی که هم او برایش به ارمغان آورده است . در اکثر دانشگاههای ایران کنگر می خورد و لنگر می اندازد . تنها کسی ممکن است این موضوع را در نیابد که تئوری های گرد و غبار گرفته جهان سرمایه ، به ویژه نوع آمریکایی آن در تمام تار و پودش لانه کرده باشد و گر نه هیچ آدم عاقلی به خود اجازه نمی دهد که بگوید : « به جای اینکه بگوئید امام (ره) اعتقاد داشت شرق و غرب را نابود میکنیم باید بدانیم عصر و زمان این سخنان به اتمام رسیده است.»
کدام عصر !؟ کدام زمان !؟ من ابتدا به آقای صادق ! آن بیانات به بیاد ماندنی حضرت امام را که زیبا کلام میر پنج ما برای خوشایند آمریکایی ها آن را بطرز کودکانه ای پاک فراموش کرده است ، یاد آوری می کنم و آنگاه مطلب را پی می گیرم . حضرت امام می فرماید :« مراکز انحصاری و چند ملیتی عملا نبض اقتصاد جهان را در دست گرفته و همه راههای صدور و استخراج و توزیع و عرضه و تقاضا و حتی نرخ گذاری و بانکداری را به خود منتهی نموده اند و با القای تفکرات و تحقیقات از خود ساخته به توده های محروم باورانده اند که باید تحت نفوذ آنها زندگی کنند . » ( صحیفه نور ، ج 20 ، ص 128 )
خیلی خوب ، حال ما از صادق زیبا کلام و فاضل و فرزانه می پرسیم که عصر و زمان کدام یک از این جملات به اتمام رسیده است که لاجرم باید آنها را بدور اندازیم ؟ آیا آمریکا تغییر ماهیت داده ؟ آیا ملت های جهان هر روز شاهد آنند که هواپیما های بدون سر نشین آمریکا ، بر سر مردم مظلوم و سیل زده پاکستان گلهای سوسن و نسترن فرو می ریزند ؟ آیا مراکز انحصاری و چند ملیتی در افغانستان حلوا خیرات می کنند ؟ آیا آمریکایی ها با دلارهای حاصل از استخراج نفت عراق ، جیب های ساکنان بصره و بغداد و کربلا و ... را فربه می سازند ؟ و یا نکند بانک داران آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و غیره دارند ویرانه های جنگ 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه را ترمیم می کنند . راستی از محاصره غزه چه خبر ؟ اصلا ، آقای زیبا کلام شما خوابید یا بیدار !؟
------------------------------------------------
لینک مرتبط :
مناظره صادق زیبا كلام و ابراهیم فیاض - عکس
توهین صریح زیباکلام به آرمانهای امام خمینی ( ره )
یک شکایت : در سوئد هر گاه کسی فردی را به کاری بگمارد باید آن را به اطلاع اداره مالیات برساند و به عنوان کارفرما مالیات و هزینه بیمه آن فرد را بپردازد. هر کس کار می کند باید در زمان انجام کار بیمه باشد تا اگر اتفاقی حین کار بیفتد بیمه بتواند نیازهای آن فرد را پوشش دهد.
خانم بورلیوس( وزیر ) این کار را نمی کند و به عنوان کارفرما دختری را استخدام و به اداره مالیات اطلاع نمی دهد و علاوه بر حقوق دختر ، هزینه کارفرما را نیز به اداره مالیات پرداخت نمی کند. و خلاف قانون اداره مالیات رفتار می کند. وقتی این مساله فاش می شود وی از طریق تلویزیون از مردم سوئد پوزش می خواهد و می گوید در زمان انجام این کار خلاف که سال ها پیش اتفاق افتاده بود ، وضع مالی خانواده آنها چندان خوب نبوده است
روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان که مانند سایر مردم بدون هیچ محدودیتی حق تحقیق و گزارش دارند دست به کار می شوند و پرونده مالی خانم وزیر را طی سال های گذشته مورد بررسی قرار می دهند .
همه مردم در سوئد می توانند اطلاعات مالی افراد دیگر را مطالعه کنند. برای این کار کافی است به سالن کامپیوتر اداره مالیات مراجعه کنند و با وارد کردن نام یا شماره شخصی افراد در رایانه ها، اطلاعات مربوط به درآمد افراد، اشتغال آنها و مقدار مالیات پرداختی توسط هر فرد را به دست آورند. پس از برملا شدن کار خلاف این خانم وزیر، شهروندی به نام ماگنوس فورا در وبلاگ خود می نویسد : این خانم دروغ می گوید و درآمد آنها در سالی که آن دختر خانم را به کار گرفته بود ، بالای یک میلیون کرون یعنی خیلی بیشتر از درآمد متوسط شهروندان سوئدی بوده است. دو روز بعد از این ماجرا نخست وزیر سوئد خانم بورلیوس را از کار خود بر کنار می کند . و این خانم بنا بر گزارش روزنامه ها اموال منقول و غیر منقول خود را فروخته و به انگلستان کوچ می کند تا چشمش به چشم مردمی که به آنها دروغ گفته است نیفتد.
و اما چند حکایت :
حکایت اول : آقایون ، خانومها ، آقایون اصلاح طلب و اصولگراهای خیلی عدالت طلب ، نزدیک به سی سال است که حزب جمهوری اسلامی منحل شده است و اما آقای « م.م » همچنان به انتشار روزنامه « ج.ا.ا » ادامه می دهد . خب این که چیزی نیست . همین آقا ، همین« م.م » ولایت پذیر و فقیه شناس و صد البته عدالت طلب ، تا این اواخر یعنی دقیقا تا مورخ 25/4/87 ماهیانه 14 میلیون ریال به روال دولت های پیشین به عنوان « كارشناس عالى و مشاور نهاد رئیس جمهورى » از دولت انقلابی احمدی نژاد حق مشاوره دریافت می کرده است.(+) حالا فرض کنید یه ماگنوس سوئدی وبلاگ نویسی پیدا شد ، مثل من و این حکایت را در وب خود نوشت ! فکر می کنید چه اتفاقی می افتد ؟
اتفاق اول : آقای « م.م » در سیمای آقای ضرغامی ظاهر می شود و از عموم امت عدالت طلب عذر خواهی می کند و پس از چند روز با فروختن اموال خود ، راه لندن را در پیش می گیرد .
اتفاق دوم : آقای « م.م » یه زنگ به آقای « ص .ل » می زند و علاوه بر اینکه وبلاگ ماگنوس ایرانی قیلتر می شود که هیچ ، نویسنده مادر مرده هم در گوشه ای از زندان رجائی شهر ، آب خنک میل می فرماید . البته زبانم لال ، زبانم لال خدا نکند.
حکایت دوم : آقای « م . ک » با سمت رئیس مجلس از شخصی بنام « ش . ج » سیصد میلیون تومان پول دریافت می کند و این عمل به غایت نازیبا ، توسط یک ماگنوس باز هم ایرانی در فضای مجازی منتشر می شود . فکر می کنید چه اتفاقی می افتد ؟
اتفاق اول : آقای « م . ک » از سمت خود بر کنار و با حفظ اموال راهی زندان اوین می شود .
اتفاق دوم : وبلاگ نویس فیلتر می شود و اما آقای « م . ک » از فیلتر شورای نگهبان عبور کرده ، کاندیدای ریاست جمهوری می شود ، رای نمی آورد ، خیابان های مملکت را به آشوب می کشد ، بیانیه صادر و به هر چیزی که دوست داشت « تجاوز » می کند . ماگنوس ایرانی هم کماکان فیلتر است !
حکایت سوم : آقای « م . ه » باعقد قرارداد های صوری دانشگاه آزاد با برخی چهره های سیاسی در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری مانند... ادامه مطلب
صبح زود بود که پیامی از حامد طالبی در یافت کردم . خبر کوتاه بود : « قطعه 26 فیلتر شد . » بلافاصله پاسخ دادم « تاسف » و پس از آن اولین لایک و شیر را در گودر بر مطلب میثم رشیدی مهرآبادی زدم که اولین منتشر کننده این خبر بود و ساعاتی بعد ، بر خلاف نظر حامد طالبی که تصور می کرد بر مشرق نیوز فشار خواهند آورد که خبر را از سایت بردارد ، سایت مشرق نیوز با گهواره اش بدور انداخته شد و این چنین بود که این خبر کوتاه ، بسرعت به یک خبر داغ و جنجالی در فضای مجازی تبدیل شد و پس از آن بود که حامیان حاج حسین قدیانی ، این نویسنده دوست داشتنی و توانای کشورمان ، با اعتراضات و ابتکارات خود صفحات اینترنت را مملو از نوشته های خود ساختند . آنان با انتشار نوشته ای از قدیانی و اما با تیتری مشترک « ما همه حسین قدیانی هستیم » دادستانی و عوامل فیلترینگ کشور را به چالش کشیدند.
راستش را بخواهید ، من از این کمیته فیلترینگ دل خوشی ندارم ، از دید من « فیلتر » تلخ است ، به زهر مار می ماند . طعم آن را چشیده ام . اواخر سال 88 بود و چند روز مانده به آغاز 89 در یک صبح نزدیک به بهار ، دوستی برایم پیامکی فرستاد به این مضمون : « عید نوروز را پیشاپیش تبریک عرض می کنم و اما کمیته فیلترینگ هدیه ای دارد برات « موشک انداز فیلتر شد » . باور نکردم تا آنگاه که با چشمان خود بر صفحه مانیتور چشم دوختم و ناباورانه خواندم : « این وبلاگ به دستور مقام قضائی ... » جرمم آن بود که نوشته بودم « خنده دار است ، کسی که به میر حسین یا حسین گفته ، در بند است و اما میر حسین راست راست در خیابان های تهران راه می رود و به دنبال راه اندازی جبهه ای بنام رساست . تا بدینوسیله در انتخابات بعدی تکرار مکرارات فرماید و یا آن دیگری فقط خمپاره بسوی نظام پرتاپ نفرمود . والا هر کاری که به تصور آید انجام داد . با نامه ای استارت اغتشاشات را زد ، پسران و دخترانش و احزاب وابسته و غیر وابسته اش گناهان بی شماری را در ولایت « بلخ » انجام دادند و اما قوه قضائیه ما در « شوشتر » به قول آقای احمدی نژاد « پیر زنی به نام هاله اسفند یاری را به جرم ترویج کننده انقلابات رنگین محاکمه می کند .»
باری ، یاد شب هایی افتادم که تا سحر نخفته بودم . روزها در خیابان های آلوده به فتنه سپر بلا می شدم و شب ها در فضای مجازی . نه به دنبال نام بودم و نه به دنبال نان ، از نان خویش می زدم ، از نهارم ، از شامم ، از خوابم . تا بروز کنم وبم را ، تا کاری کرده باشم . نه به عنوان یک افسر نرم که سربازی باشم برای دفاع از دست آوردهای انقلاب بی همتای روح الله ، نگذارم ناکسان و نااهلان گردی نشانند بر چهره زیبای ولی زمانه ام ، و یا نازک تر از گل بگویند بر سید حسن نصرالله ... بغض ... بغض ... بغض ... گلویم را می فشارد در این شب عاشورا .
براستی حضرات دارید با ما چه می کنید ، ما را به کجا می برید ؟ باور بفرمائید اگر قوه قضائیه را در یک دست و قوه مقننه را در دستی دیگر بگیرید ، هرگز نخواهید توانست ، طلوع خورشید را از «مشرق » باز دارید و یا عکاس مسلمان را از عکاسی ، امیر علی صفا اعتقاد راسخی داشت و دارد که « آینده از آن حزب الله » است و خاری شده بود و خواهد شد بر چشم آنان که تصور می کنند همه « چیز » در « آینده » از غرب طلوع خواهد کرد . و یا مازیار بیژنی ، کیست که نداند سالهاست ، با آن زنبورش چه نیش ها که نزده است بر خواص بی بصیرت . خواصی که درست در طلوع فجر آزادی ، پای « مک فارلین » ها را به سرزمین « همت » ها کشاندند . آقایون شما به دنبال عدالتید ! بسم الله . اما چرا یک بام و دو هوا !؟ مگر نه این است که همان خبری را که حامد طالبی در مشرق کار کرده بود . هاشمی نیز در سایتش به همان مطلب ، لینک داده بود . پس چرا مشرق را می رانید و هاشمی را می خوانید . آیا جرم مشرقی ها آن نیست که آنان به « جنگ ، جنگ تا رفع فتنه از عالم » اعتقاد دارند و آقای هاشمی به « جنگ ، جنگ تا وقف یک دانشگاه آزاد » چرا این همه بی تحمل شده اید ؟ گیرم که قدیانی نامه ای منتشر کرده است ، با ادبیاتی تند و تیز ، بابا اکبر که در قطعه 26 آرمیده است ، پس این حسین رنج هایش را به که باز گوید . چرا شانه های جناب لاریجانی تاب تحمل غصه های حسین را ندارد . مشرق و مغرب را به دنبالش می گردید که چی ؟ حداقل از بابا اکبر خجالت بکشید که شهید است و زنده ، اگر پرسید چرا تاب و تحمل یک نامه انتقادی حسین را ندارید ، چه خواهید گفت ؟ لابد می گوئید ، قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران را به زیر سوال برده است و اگر باز پرسید : پس چرا میر حسین موسوی که با فتنه سبز خود کل نظام جمهوری اسلامی را به زیر سوال می برد و آن وقت قوه محترم قضائیه یه اخطار خشک و خالی هم به حضرت ایشان که راه براه هم بیانیه صادر می کند . نمی دهد . اون وقت چی ؟
من کوچکتر از آنم که به فرزند بابا اکبر لبیک بگویم و خود را حسین قدیانی بنامم و بگویم من هم حسین قدیانی هستم ، نه ، اما بسان آن آقایی که وقتی دیده بود ماموران چهار نفر را با خود می برند ، رفته و گفته بود . آقای مامور : ما پنج نفر را کجا می برید ؟ من نیز وقتی دیدم دادستان محترم این همه وبلاگ را به مسلخ می برد و خنده بر لبان دشمنان حسین غنچه می شود . همچون آن مرد بی اختیار و اما از سر درد ، می گویم ، آن هم رسا ، آقای دادستان ما را به کجا می برید . مسدودمان می کنید ؟ خیالی نیست ، وبلاگ دیگری می زنیم ، در بندمان می کنید ، باز هم خیالی نیست ، ما به یقین کمتر از محمد علی ابطحی و یا محمد نوری زاد که نیستیم ، ما نیز به عشق حضرت ماه ، از زندان وبلاگ های خود را بروز می کنیم .
یک خبر : در جلسهی 521 شورای فرهنگ عمومی کشور كه 22 دی سال 88برگزار شد . نهم دیماه با عنوان « روز پیوند عاشورایی امام و امت » در تقویم رسمی کشور ثبت گردید .
یک نظر : در نهم دی ماه 88 امت عاشورایی خواستار محاکمه سران فتنه شدند . اما گفته می شود : « بارها به من گفتهاند چرا درباره سران فتنه اقدامی نمیكنید، باید به آنها بگویم كه یك سال پیش آنها را مجرم دانستم اما بارها در لفافه به شما گفتم كه یكسری مصالح نظام وجود دارد كه بنده هم تعیین كننده آن نیستم ...مصالح كلی نظام را رهبر انقلاب تشخیص داده و تعیین میكنند، ما همه سرباز او هستیم » ( آیت الله آملی لاریجانی )
باید گفت : سربازان حکم گلبول های سفید را در جامعه دارند ، وقتی طبیبی گفت " جامعه آلوده به میکروب است " سربازان باید بی محابا به میکروب های جامعه حمله کنند . می گویند : شاه "میکروب"ها مرده است و شاه قلی ها بی پدر شده اند و یتیم و در مانده. ، خیلی خب قبول و صد البته تسلیم ! و اما این سوال بی پاسخ می ماند که . چرا ،" یكسری مصالح نظام" شامل حال شاه میکروب ها می شود . اما دست از سر "شاه قلی"های یتیم در مانده برنمی دارد ؟ آیا محمد نوری زاد خطرناکتر از میر حسین موسویست ؟ و یا از کروبی ؟ نوری زاد را می شناسم از نزدیک و به هیچ عنوان هم قصدم دفاع از کارنامه 88 او نیست که به شکل خنده داری مردود شد در آن سال و ما متاسفیم از این بابت و اما باور بفرمائید اگر کل نشریات کشور را ، از « شرق » گرفته تا « کیهان » را و حتی مجله تایم را ، لوموند را ، واشنگتن پست را ، گاردین و اکونومیست را هم بدان ها اضافه کنید و همه را در اختیار محمد نوری زاد بگذارید و آن عزیز از دست رفته ، شب و روز بنیشیند و با قلم شیوای خود بر علیه جمهوری اسلامی ایران مطلب بنویسد ، کوچکترین ، تاکید می کنم کوچکترین گردی بر چهره « انقلاب نور » نخواهد نشست . فقر تئوری دارد نوری زاد. سوراخ دعا را گم کرده است نوری زاد ، بگذارید بیاید بیرون ، تا هوایی بخورد. هوای مصالح نظام را !
تا یادم نرفته ، این را هم بگویم ، ابراهیم یزدی هشتاد و چند ساله در زندان است و اخیرا در روی تخت بیمارستان ، حضرت ایشان از سال 1342 بر طبل « نهضت آزادی » می کوبد ، چند سال می شود ؟ 46 سال ! کم نیست ها ، و اما در عرض این همه سال ، خدا وکیلی توانسته است نهضت او یک پرنده را هم آزاد کند ! ، « نهضت آزادی » یک امت 70 میلیونی پیشکش ! گناه دارد ، آزادش کنید ، بگذارید یک دل سیر چشمانش را در حوضچه آمریکا بشورد ، صواب دارد !
نظر تکمیلی : آه خدای من ... گام به گام دارم لیبرال می شوم .
نظر خیلی تکمیلی : حضرات « بالا ترین » ، خانم و آقای « آینده » ، « جرس » های نازنین ! و امثالهم ، ما از قوه قضائیه انتقاد می کنیم ، نامه های تند و تیز برایشان می نویسیم ، لطفا قند تو دلتون آب نشود و به وجد نیائید از این همه گفتمان درون گروهی . چه ، سگ درگاه این قوه در این دنیای وانفسا ، شرف دارد به هزاران اعلامیه حقوق بشر شما ، که گفتارهای نیک دارید و اما چون به خلوت می رسید و حتی آشکارا در اقصی نقاط عالم با کردارهای کفتاری خود ، دمار از روزگار بشریت در می آورید . در نمی آورید ؟ بگم ... بگم ...
یک حدیث در گوش نهم دی : « در زمان خلیفه دوم ، استاندار مصر « عمر و عاص » بود . پسر عمر و عاص در گفت و گویی با یک جوان روستایی سیلی به صورت وی می زند . پدر آن جوان روستایی پیش عمر و عاص می رود و می گوید : باید قصاص کنی . پسر من کتک خورده و باید پسر تو هم کتک بخورد .
عمر و عاص اعتنایی نمی کند و آنها را بیرون می کند .
پدر و پسر روستایی به مدینه می آیند و در مسجد پیش خلیفه می روند و ماجرا را مطرح می کنند . خلیفه فورا نامه ای می نویسد تا عمر و عاص و پسرش بیایند . این ها را به مسجد می آورد و می گوید : این پسر دهاتی باید آن پسر استاندار را قصاص کند و خود استاندار هم باید تعزیر شود .
استاندار می گوید : من چرا باید تعزیر شوم ؟
خلیفه می گوید : برای اینکه به خاطر قدرت تو ، پسرت این کار را انجام داده است ».( مقام معظم رهبری ، حوزه اندیشه ، ش 2 ، س 77 )
نتیجه اخلاقی : حالا پیدا کنید ، پدر و پسر را !؟ در نه دی ، روز پیوند عاشورایی امام و امت !
آهنگ جدید و فوق العاده زیبای امیر فرجام به نام اعتراف . با ۵ کیفیت متفاوت
با این آهنگای قشنگی که بیرون داده کم کم دار برای خودش اسم و رسمی پیدا میکنه ..
پیشنهاد من اینه که حتما این آهنگ رو دانلود کنید !
در ادامه دانلود........
ورژن جدید و فوق العاده زیبا آهنگ غریبه با صدای علی اصحابی برای دانلود روی ادامه مطلب کلیک کنید
در طی سالهای اخیر، ایرانیان متعددی در زمینهی طراحی پارچه و لباس دراروپا و آمریکا خوش درخشیدهاند. بعضی از این طراحان، جوانان ایرانی خوشذوقی هستند که با خلاقیت و پشتکار فراوان توانستهاند با ارائهی طرحهایایرانی، جایی را برای خود باز کنند. طراحی و چاپ طرحهایی با اصالت ایرانیو مضامین میهندوستانه بر روی لباسهای جوانپسند یکی از آن ابتکاراتی استکه خوب جواب داده و چه در میان ایرانیان مقیم غرب و چه در میان ساکنانبومی آنجا مورد استقبال قرار گرفتهاست.
«آرتوس» نام یکی از برندهای فعال در این زمینه است که مدیریت آن را جوانی ایرانی به نام علیرضا حقی بر عهده دارد.
کار آنها در سه بخش است:
نرم افزار Adobe Reader این نرم افزار به شما اینامکان را می دهد که به راحتی فایل های پی دی اف (PDF) و آفیس را در گوشیموبایل خود باز کنید این نرم افزار قابل نصب بر روی گوشی های نوکیا سری 60ورژن 3 میباشد
ویژگی ها نرم افزار Adobe Reader LE v2.5.195:
نمایش PDF با امکان جستجو در متن، بزرگنمایی و …
سرعت رندر بالا و تعویض صفحات نسبت به ورژن های پیشین
برخورداری از File Manager مجزا
هماهنگی با QuickOffice و نمایش فایلهای مجموعه آفیس اعم از DOC, XLS , PPT
همراه با 14 فونت مجزا
در ادامه ........
در این شبها چه خاموشم .... به یاد تو هم آغوشم .... به من گفتی وفادارم .... چه شد کردی فراموشم
اتل متل ستاره .... گلم دوستم نداره ..... نه اس ام اس نه یک زنگ .... دلم شده براش تنگ
گر بازی روزگار تکه تکه کند قلب مرا .... روی هر تکه از آن مینویسم نام تو را
من ساده و یکرنگم ..... من عاشق دلتنگم ..... صد بار بزن قطع کن ..... من عاشق تک زنگم
افسوس که عشق جاودانه نیست . عشق گل سرخیست که طاقت طوفان را ندارد . عشق یک خاطره سبز است که از آمدن پاییز میترسد
باران را به خاطر رطوبتش گل را بخاطر لطافتش و تو را به خاطر محبتت دوست میدارم
روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم ، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم ، شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد ، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم ، با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را ،عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
هنوز در به در کوچه های خاطره ام .... هنوز اسم تو مانده گوشه حنجره ام .... هنوز مثل نخستین نگاه عاشق تو .... در انحصار غم عشق در محاصره ام
یه عالمه اس ام اس سرکاری مخصوص نیمه شب
متن دلخواه شما
|
|