وطن
کیست دم از مرگ وطن می زند؟ زخم دگر بر دل من می زند؟
یاس دل کیست که پژمرده است؟ آب ز آبشخور غم خورده است؟
کیست که دلداده ی خورشید نیست؟ در دل او پرتو امید نیست
مرگ وطن حرف وطن دوست نیست این سخن از خامه ی یک اجنبی است
میهن ما زنده ترین میهن است هر که دم از مرگ زند دشمن است
مهد اهورای سپنتاست این کشور جاوید اوستا ست این
خطه بس کاوه و بس بابک است میهن صد آرش و صد مزدک است
کشور فردوسی والا نژاد پهنه رزم و وطن و عدل و داد
گر چه گهی غم به دل ما نشست حرمت میخانه میهن شکست
لیک نمرده است و نمیرد وطن رنگ عدم را نپذیرد وطن
دین بگرفتیم و عرب رانده ایم زنده و جاوید از آن مانده ایم
مذهب ما مذهب ایرانی است کیش اهورایی انسانی است
مذهب ما مذهب شمشیر نیست مکتب خون و غم و تکفیر نیست
مظهر آزادی ما کورش است آن که نبی است نه آدمکش است
خاک وطن حمله ی چنگیز دید یورش آن وحشی خونریز دید
خون جگر خورد ولیکن نمرد جان به سلامت ز چنان ورطه برد
چون به سر دار بشد سر بدار حب وطن گشت یلان را شعار
باز وطن سرور و سردار شد دشمن ایران به سر دار شد
خون سیاووش چو آید به جوش شعر وطن را بسراید سروش
ما نسپاریم وطن را به کس تا که بود در تنمان یک نفس
چون که وطن تا به ابد زنده است جان به رهش دادنم ارزنده است
ور نه خردمند نخواهد سپرد جان به ره توده ی خاکی که مرد
دم مزن از مرگ وطن دم مزن خانه ی امید تو بر هم مزن
زنده ترین زنده مرا میهن است هر که دم از مرگ زند دشمن است
کام وطن دوست پر از خنده باد
تا که جهان هست وطن زنده باد
سيزدهم مهر ۱۳۸۴
کدام" تشيّع" و مردم سالاری؟
عبدالعلى بازرگان
بسمه تعالی
سخنان اندیشمند عالیقدر آقای دکترعبدالکریم سروش در جمع دانشجویان ایرانی در پاریس، نقد دوستانه حجة الاسلام بهمن پور از حوزه علمیه قم ، و مکاتبات متعاقب آن ، موجی از نظریات موافق و مخالف و بستری برای مباحث مربوط به رابطه دین و سیاست پدید آورد که میتواند در بالنده و بارور کردن نهضت نوگرائی دینی بس مبارک و میمون باشد.
سخنرانی سئوال آفرین و تأمل برانگیز دکتر سروش که همچون بسیاری از موارد با فرضیات سنتی فاصله داشت ، این بار در تبیین" نسبت میان تشیع و مردم سالاری" بود. تعارض میان تشیع و رﺃی مردم، یا بطور کلی ناسازگاری دین و دموکراسی را بارها از تئوریسین های نظام ولایت مطلقه فقیه شنیده بودیم و به قول ایشان متکلمان رسمی حکومت آنرا به صد زبان و صد برهان در سالهای گذشته گفته بودند، اما این بار همان سخن را، هرچند با زبان واز زاویه دیگری، از ایشان می شنیدیم. اما بستر بحث و میدان نقد و نظر ایشان در زمینه قرائت فقهی از دین و دیدگاه سنتی تشیع تاریخی بود، اما گویا محدودیت زمان و مختصربودن خلاصه منتشرشده، اجازه نداده بود به دیدگاههای دیگر نیز بپردازند.
موضوع " کدام اسلام؟ " را که مرحوم دکتر شریعتی با تفکیک میان "اسلام محمدی با اسلام اموی"، و به تعبیر خصوصی تر، "تشیع علوی و تشیع صفوی" مطرح کرده بود ، دکتر سروش با تمایز قائل شدن میان " اسلام تاریخی و اسلام ذاتی" به زبان های مختلف در نوشته های سابق خود نشان داده بود، اما در سخنرانی اخیر بدلیل مبهم بودن این مرزبندی ها، هر کسی از ظن خود یار یا اغیار ایشان گشته و موافقان و مخالفان اسلام در طیف گسترده ای از دیندار سنتی تا مخالف اصل و اساس اسلام، برداشت هائی به زعم خویش کرده اند که چنین تفرقی ضرورت تبیین بیشتر سخن را ایجاب میکند.
ناکارآئی فقه سنتی و جهان بینی حقوقی تکلیف اندیش فقیهان برای پذیرش و بالنده کردن مسائلی از قبیل دموکراسی و مردم سالاری ، در نطق ها و نوشته های دکتر سروش بارها منعکس شده بود ، اما آنچه در نوشته اخیر تازگی داشت، اعلام مطلق " ناشدنی و محکوم به شکست و باطل بودن تلاش روشنفکران دینی برای استخراج مبانی بنیادین دموکراسی از دین"، و "آرمان خیال اندیشانه" آنان برای استخراج این مبانی از "تعلیمات اسلامی" بود! و اشاره مبهم به آن "اجماع میمونی" که میان اقلیتی از روشنفکران و متفکران جهان اسلام در ناشدنی بودن این کار حاصل شده و"جانب دیگر و جاده اصلی تری که کوشش ها به سوی آن معطوف گردیده" است !
شک نیست استخراج قالب و شکل اجرائی مفاهیمی همچون : دموکراسی، آزادی سیاسی، حقوق بشر و امثالهم از متون اصلی دین ناممکن است ، همچنانکه تلاش برای دستیابی به شکل ایده آل حکومت اسلامی با تعیین سلسله مراتب اداری و مدت مسئولیت آنها و یا شکل اقتصاد اسلامی، انتظاری نامتناسب با ادعا و عملکرد دین است و اسلام همانطور که برای آموزش فیریک و شیمی نیامده، برای ارائه راهکارهای عملی تحقق حاکمیت ملی و استقرار آزادی و مردم سالاری هم نیامده است. اما میتوان چنین مفاهیمی را به اسلام عرضه کرد و چارچوبهای ارزشی آنرا با محک معیارهای اساسی دین، یعنی کتاب الهی ارزیابی کرد و تقارن یا تباین آنرا اعلام نمود. در اینصورت تلاش روشنفکران مسلمان در ایران و سایر کشورهای اسلامی برای تبیین آیات و احادیثی که نه تنها تأیید گر، بلکه تقویت کننده مردم سالاری و حاکمیت ملی است ، با توجه به اصل آزادی و اختیار و کرامت و منزلتی که آفریدگار حکیم عنایت کرده، نمیتواند "باطل و محکوم به شکست" باشد. اگر روشنفکر مسلمانی در تدبر کتاب، آیات آشکار و ادله تعیین کننده ای را، به وضوح یا اشاره ، به آزادیهای سیاسی، حاکمیت ملی ومردم سالاری دریافت و آنرا در مبارزه با جهل و استبداد بکار گرفت، چرا "گامی در سراب" نهاده است؟
دیدگاه فقهی، همانطور که در نظریات دکتر سروش آشکار است ، ناظر به جنبه های حقوقی دین یعنی احکام وباید نبایدهای فردی و اجتماعی انسانهائی است که باورمند به دین هستند. با اینکه در ضرورت قانون و تدابیر حقوقی تردیدی نیست، اما دین در نظامات و مقررات رفتاری پیروان خود خلاصه نمیشود و پیک و پیامی دارد که جوهر و جان، مایه اصلی آن محسوب میشود. همه میدانیم که "آیات الاحکام" کمتر از یکدهم قرآن را اشغال کرده و نود درصد آن درباره مباحثی همچون توحید ، آخرت ، تاریخ انبیاء وامت ها و آیات خدا در طبیعت است، که اساساً در آموزش حوزه های علمیه فراموش شده اند. این بدیهی است که در چارچوب نظامات فقهی که برای اجرای احکام تنظيم شده اند، و در جهان بینی یک فقیه محصور در مرزهای حوزه، مفهوم "آزادی" و اختیار که مهمترین امتیاز انسان بر فرشتگان محسوب میشود، غریبه جلوه کند و آنکه خود را دل نگران معصیت مردم و مراقب اجرای احکام شرع می شناسد، تصور نماید آزادی به بی بندو باری و گناه می انجامد و" مردم سالاری" موقعیت او را در کنترل کفر و بی دینی متزلزل می سازد و دمکراسی، قانون اکثریت مردم را جایگزین قانون الهی می نماید!! نه تنها انسان ها، فرشتگان نیز آنگاه که خداوند آنان را به سجده (در خدمت رشد و کمال آمدن) خلیفه ای که خون می ریزد و فساد میکند (یعنی آدم) فرمان داد، چنین ایراد و استفهامی را آشکار کردند و خداوند که میدانست راه کمال در گرو تجربه آزمون و خطاست، پس از آنکه آدم را از مسیر آزادی به آگاهی و آموزش اسماء ارتقاء داد پاسخشان فرمود که :"آیا به شما نگفتم که من چیزی میدانم که شما نمیدانید؟"
سناریوی آفرینش آدم در قرآن ، جهان بینی و انسان شناسی عمیقی عرضه میدارد که تنگناهای فقه سنتی را برای فهم حقوق بشر، دموکراسی، آزادیهای سیاسی و جامعه مدنی جبران میکند و آنچه را خدا میدانست به ما می آموزد. به نظر این قلم، نه تنها مبانی اساسی مردم سالاری و حق اکثریت در اداره جامعه و تمشیت امور زندگی مادی قابل استخراج از متون مورد اعتماد دینی است، بلکه قرآن مسئله "آزادی" و میدان اختیار و "عقلانیت" را در افقی به مراتب بالاتر از مطالبه منادیان مدرنیته مطرح کرده است :
وقتی قرآن در فرازی بخشنامه وار، در مقام ابلاغ یکی از اصول آزادی بیان تصریح می نماید:
" در کتاب خدا این حکم بر شما نازل شده است که هرگاه (در مجلسی) شنیدید آیات خدا مورد انکار و استهزاء (گروهی) قرار می گیرد ، با آنها منشینید تا به سخنی دیگر بپردازند..."(۱) در می یابیم که برای سنگین ترین انحراف عقیدتی، یعنی کفر و الحاد، سبک ترین عکس العمل ، که ترک موقت جلسه (نه قهر و جدائی) است، (تا هنگامیکه موضوع بحث عوض شود)، به عنوان عملی دفاعی، نه تعرضی و تنبیهی توصیه شده است.
هرچند در اسلام سنتی فقهی ، کیفر دشنام به پیامبر و امام و... مرگ است و در قوانین اساسی و مقررات مدنی ایران توهین به مقامات و مسئولان عالیرتبه مملکتی قابل تعقیب جزائی است، اما انکار و استهزای آیات خدا در نظام قرآنی کیفر دنیائی ندارد و به کسی جواز جریمه کردن داده نشده است.
وقتی قرآن تأکید میکند: "به کسانی که معبودانی غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید...." و اضافه می نماید "ما عمل هر گروهی را در نظرشان آراسته ایم"، می آموزیم که نه تنها به دگر اندیشان، که حتی به بت پرستان نیز از آنجائیکه عقاید و اعمال هر گروهی برای خودشان محترم و مقبول است، نمیتوان ناسزا گفت! (۲) هرچند در اسلام فقاهتی و براساس احادیث و روایاتی مجعول، نه تنها دشنام، بلکه تهمت و بهتان وارد کردن به مخالفین برای پراکندن مردم از پيرامونشان، توصیه و ترغيب میشود!
وقتی قرآن آزادی مخالفین پیامبر را، حتّی در بحبوحه جنگ و نبرد سرنوشت ساز، برای تشکیل جلسه مخفیانه و منافقانه شبانه علیه نظریات رهبر الهی جامعه به رسمیت شناخته و به پیامبر توصیه میکند با آنان درگیرنشود و به خدا توکل کند، (۳) به افقی از آزادی مخالفین نظاره می کنیم که در کمتر نظامی از دنیای امروز قابل توجه است.
مگر غیر از این است که حتی در پیشرفته ترین کشورهای غربی، از نظر آزادی و دموکراسی، به هنگام جنگ، یا احساس خطر از توطئه و تجاوز و تروریسم، بسیاری از آزادی های اساسی فردی، توسط دولت یا رئیس جمهور، محدود یا ممنوع و منتفی می گردد؟
وقتی قرآن در تبیین اصل آزادی در جریان اعزام رسولان و انزال کتابهای دینی، آشکارا اعلام می نماید: "ما به این گونه (در نظام خود) برای هر پیامبری (امکان پیدایش) دشمنان شیطان صفت آشکار و نهان را قراردادیم که با گفتار به ظاهر آراسته ، به منظور فریب، در نهان به یکدیگر افکاری را القاء میکنند. و اگر پروردگار تو می خواست چنین نمی کردند (جبراً مانع می شد ولی انسانها را مختار آفریده است). پس آنان را با آنچه (افکاری که) می بافند، آزاد به حال خود واگذار. (این آزادی و ابتلا برای این است) تا دلهای کسانیکه به آخرت باور ندارند، آنها گرایش یابد و از آن راضی شوند و هرچه می خواهند بکنند " ! (۴)
آیا در اثبات آزادی دگر اندیشان غیر دیندار، در انتخاب عقیده و آرمان، تبلیغ و توسعه تمایلات غیر مذهبی و عمل به آنچه می اندیشند، (۵) فرازی آشکارتر از آیات فوق میتوان تصور کرد؟
اگر در ذهن و زبان و زیاده طلبی های مدعیان امروزی اسلام کمتر نشانه ای از این علائم و آیات می بینید، از جهل عمومی نسبت به کتاب هدایت الهی و مهجور و متروک بودن آن حکایت میکند که خود حدیثی است که در این مختصر نمی گنجد.
اشارات فوق، نمونه هائی از صدها آیه قرآن است که مفهوم و محتواى آزادی را به زبانهای مختلف بیان کرده است، (۶) اما در" تعارض میان تشیع و رﺃی مردم" نيز همچون "کدام اسلام؟" باید "کدام تشیع؟ " را مطرح کرد. و در طرح عناوینی همچون : ولایت ، معصومیت و مهدویت، ضروری است زاویه نگاه و زمینه بحث را قبلأ تعریف کنیم. گرچه برای اهل نظر این امر بدیهی و تفاوت آن از زمین تا آسمان است، با اینحال مقایسه آنها بی حاصل نیست.
۱- ولایت
در اندیشه سیاسی تشیع که از دیدگاه فقه سنتی و احکام حقوقی دین شکل گرفته است، حضرت علی (ع) منصوب مستقیم خداوند و جانشین بلافصل رسول او محسوب میشود و چنین حقی برای حکومت بر مسلمین به یازده فرزند آنحضرت داده شده است. در چنین تعریفی از "ولایت"، واضح است که "حق انتخاب" از مردم سلب میگردد و " اکثریت آراء"، آنچنان که متولیان هم بارها اعلام کرده اند، کاربردی جز تأیید سیاست های حاکم، آنهم در تشریفات و راه پیمائی ها، ندارد. اما خود حضرت علی (ع) به عنوان نخستین امام شیعه، حکومت را حقّ طبیعی توده های مردم میداند که با رضایت و اختیار کامل هر که را خواستند بر می گزینند. کافی است نگاهی به نهج البلاغه، به عنوان مستندترین مدرک مربوط به زندگی سیاسی آنحضرت بکنید تا تفاوت عظیم میان تشیع علوی را با دیدگاه فقهی میراث برده از تشیع صفوى دریابید.
آیا این تفاوت شگفت میان دیدگاه تاریخی تشیع ، که مسیر خلافت پس از رسول را ترسیم و تعیین شده توسط خدا میدانند، با دیدگاه حضرت علی که تأکید میکند " ... همینکه در شورای صاحبنظران پیشگام جامعه فردی به عنوان " امام " برگزیده شد، رضایت خدا در همین (شیوه) است " (۷) وجود ندارد؟
در "ولایت" به معنای اسوه و الگوی محبوب، یعنی " امام" بودن علی (ع) در ابعاد مختلف انسانی که تردیدی نیست، اما چگونه ممکن است خدا و رسول "ولایت سیاسی" کسی را به عنوان حکمی شرعی امضاء و ابلاغ کرده باشند و آن شخص با تعارف و مماشات در پاسخ کسانیکه او را به پذیرش حکومت می خوانند، بگوید: " مرا رها کنید و ديگرى را بر گزینید.... اگر مرا به حال خود گذارید همچون فردی (عادی) همانند خودتان خواهم بود و چه بسا شنواترین و مطیعترین شما (شهروندان) نسبت به کسی خواهم بود که او را برای اداره امورتان (رهبری سیاسی جامعه) برمی گزینید و من وزیر(مشاور و همکار) شما باشم بهتر از این است که امیرتان باشم"(۸)
در تشیع تاریخی ادعا میشود که پیامبر (ص) علی (ع) را بدون توجه به خواست و رضایت مردم واصل قرآنی شورا "نصب" کرده است. اما کسی که این چنین منصوب محسوب میشود، صریحاً اظهار میدارد:
"پیامبر به من فرمود: ای فرزند ابی طالب، ولایت امّت من شایسته توست. پس اگر تو را در عافیت (نه اختلاف) برگزیدند و با رضایت بر تو وحدت نظر پیدا کردند، در اداره امورشان برخیز، ولی اگر درباره تو اختلاف کردند، آنها را و آنچه درآنند (از رقابت در قدرت) رها کن...." (۹)
و چنین است که آن پیشوای پرهیزکار با ردّ تقاضای کسانیکه او را به قیام علیه خلفا می خواندند، با تأکید بر تصدیق سخن رسول می فرماید:
"من در کار خویش نظر کردم، پس دیدم که اطاعت کردنم (از توصیه رسول) بر بیعت ام پیشی گرفته است و در این شرایط، عهد و میثاق برای (بیعت کردن با) دیگری به گردن من است. "(۱۰)
حضرت علی (ع) در پاسخ مخالفین تصریح میکند که : "به خدا قسم مرا نه رغبتی در خلافت و نه تمایلی به "ولایت" بود، ولیکن شما مرا بر اینکار فراخواندید و بر من (حکومت کردن را) تحمیل کردید. )۱۱)
علی (ع) که همچون بسیاری از بزرگان تاریخ بشری، فاصله ای بس عظیم با قافله پیروان غلوكننده و متعصّب خود داشت، سرانجام وقتی حکومت را با استقبال توده های مردم می پذیرد ، بدون آنکه کوچکترین اشاره ای به ادعای اهل غلو نماید، تاکید میکند که " اگر حضور این اجتماع مردمی نبود و اگر حجت ( قبول حکومت ) با پیدایش یاوران بر من تمام نشده بود و اگر پیمانی که خداوند از آگاهان جامعه برای بی تفاوت و ساکت نبودن در برابر شکمبارگی ظالمان و درد گرسنگی مظلومان نبود ، می دیدید که چگونه ریسمان شتر خلافت را رها میکردم ..."( ۱۲)
اینک آیا جا ندارد سؤال کنیم، کدام تشیع با مردم سالاری در تضاد و تعارض است؟
اگر علی (ع) میگفت اسلام در آینده همچون پوستین وارونه پوشیده خواهد شد، در مورد تشیع نیز صادق است .
به قول مولای رومی:
کیست "مولا" ؟ آنکه آزادت کند. بند رقیّت ز پایت برکند
چون به " آزادی " نبوّت هادی است مؤمنان را ز انبیا آزادی است
ای گروه مؤمنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید
۲ – معصومیت
در تشیع تاریخی ، پیامبران و امامان معصوم محسوب میشوند. معصومیت در تلقی توده های مردم ،که تحت تاثیر تبلیغات فقیهان قرار دارند، یک نوع حفاظت و حمایت الهی است که از بدو تولد همراه آنها بوده و مانع از ارتکاب خلاف میشود، گویی گل وجود آنها از خمیر دیگری سرشته شده است که گِرد گناه نمیگردند.
هرچند معصومیت نسبی و اکتسابی، که در اثر خدا شناسی عمیق و پرهیزکاری خالص به تدریج و تمرین حاصل میشود ، قابل درک و فهم مردم و آموزش پیروان است، اما وقتی "معصومیت ذاتی" مطرح میشود، یک جوان حق دارد در پاسخ پدر و مادرش که آنها را به پیروی از این الگوها فرا میخوانند ، بگوید: "او امام بود ! اگر من هم معصوم بودم گناه نمیکردم".
اما سیمائی که قرآن از پیامبران ارائه میدهد، به کلی تصویر دیگری است. زبان قرآن نسبت به این الگوهای انسانیت، بیش از آنکه لحن تمجید و تکریم داشته باشد، لحن تربیت و تذکر و در مواردی لحن تنبیه و تهدید دارد، به گونه ای که تلاوت کننده قرآن تعجب میکند و مفسرین نیز عمدتاً به دلیل ارادت قلبی به آن شخصیت های عظیم الشان، در تفسیر این گونه آیات انتقادی ، ناگزیر به توجیه و گریز از بیان ظاهر آیات میشوند. قرآن حداقل در سیزده آیه بر اینکه انبیاء بشری مثل و مانند شما بوده اند تأكید کرده و امتیاز و تفاوت آنها را در شایستگی دریافت وحی شمرده است.
علاوه بر قرآن ، آن بزرگواران نیز چنین ادعائی نداشتند. سهل است بیش از همه مدعیان استغفار و انابه میکردند. همینکه حضرت علی پس از قبول خلافت خطاب به مردم صریحاً اعلام میکند: " مبادا ازگفتن حق (انتقاد به من) یا رﺃی زدن به عدل خود را کنار بکشید، زیرا من در نظر خود بالاتر از آن نیستم که مرتکب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ایمن نیستم، مگر آنکه خدا کفایت کند..." (۱۳) نشان میدهد خود را همچون بقیه مردم در معرض خطا و اشتباه می دید. و نمونه ای از این موارد را صریحاً و باشهامتی که ویژه آنحضرت بود، در گزینش نابجای یکی از کارگزاران حکومتی در دوران خلافت خود شمرده، آنگاه که در نامه ای خطاب به آن خیانتکار، که بیت المال راحیف ومیل کرده بود، میفرماید: " درستکاری پدرت مرا در انتصاب تو دچار خطا کرد و پنداشتم تو از روش او پیروی می کنی و به راه او میروی". (۱۴)
"علم غیب" داشتن آن بزرگوار نیز ادعای دیگری است که از همان زمان به ذهن کسانیکه از گستردگی علم و دانش ایشان حیرت میکردند خطور کرده بود تاجائیکه مجبورشد برای جلوگیری از این غلو و شخصیت پرستی، رسماً به کسی که چنین تصور و پرسشی کرده بود اعلام کند: " اینها علم غیب نیست، فقط یادگرفتنی است از صاحب علم ... علم غیب را جز خدا نمی داند، سوای آن معلوماتی است که خداوند به پیامبر و او به من آموخته است...." (۱۵)
۳- مهدویت
در پاسخ به پرسش "مهدویت را چگونه با اندیشه رهائی و دموکراسی می توان جمع کرد؟" نظریه جناب دکتر سروش را در خلال سخنرانی ایشان میتوان چنین دریافت.
" نظریه مهدویت، حق باشد یا باطل، در عرصه سیاست یا به بی عملی سیاسی یا سفاکی و مردم فریبی صفوی صفتانه یا به ولایت مطلقه فقیه یا اسلحه سازی ایدئولوﮊیک می انجامد که علی ای حال با دادگری دموکراتیک پاک بیگانه اند". البته دست روی دست گذاشتن و منتظر ظهور یک نجات بخش بودن، بدون تدارک و تربیت و تغییر نفوس مردم تحولی در سرنوشت جامعه ایجاد نمی کند. (۱۶) قرآن قیام برای برقراری عدالت را به دوش مردم گذاشته است نه فردی مستقل از آنها. (۱۷) اما رهبر یک جنبش می تواند منبعث از مردم ، مولود زمان، منادی حاکمیت ملت و از سلاله پیامبرباشد. این وعده ای است که خداوند به مظلومان مأیوس و محکوم داده است تا چشم انتظار طلوع فجر و حاکم شدن بر سرنوشت و میراثهای ملی خود باشند. (۱۸)
گرچه در همان سخنرانی ایشان استثناء کرده اند که : " مهدویتی را که رتبه نبوت یا بالاتر از آن داشته باشد مانع تحقق دموکراسی معنوی"، میدانند، بااینحال از آنجائیکه محتوای سخنرانی و مقاله جوابیه ایشان ناخواسته القای تعارض مطلق و همه جانبه این دو اندیشه را می کند، ضروری است در این مورد نیز سئوال کدام تشیع و کدام مهدویت را بار دیگر مطرح کنیم. تردیدی نیست جایگاهی برای مردم سالاری در مثالهای ارائه شده ایشان، ازجمله دیدگاه انجمن حجّتیه و ولايت مطلقه فقیه موجود نيست، اما نقش دکتر شریعتی در استفاده از اعتقاد شیعیان به "انتظار فرج" برای ساختن اسلحه ایدئولوژیک "اعتراض" علیه استبداد سلطنتی، تعارضی با دموکراسی و مردم سالاری ندارد، قرآن نیز از شاعرانی که از شعر خود اسلحه ای برای انتصار ویاری مظلومان علیه ستمگران می سازند ستایش کرده است. (۱۹) اگر روشنفکری با بها دادن به نقش مردم در تغییر سرنوشت سیاسی خویش، از زمینه های سنتی و فرهنگی ایشان برای بسیج عمومی بهره برداری کرده باشد، بنظر نمیرسد کاری خلاف دموکراسی کرده باشد.
درهرحال، اگر انقلاب پس از مرحله پیروزی اولیه ، به دلیل تمامیت طلبی متولیان و زمینه تاریخی فرهنگ استبدادی، از اهداف اولیه خود به انحراف کشیده شد و خشم و خون و خرابی و خیانت و خسران ببار آورد، شریعتی قبل از انقلاب ازدنیارفته بود! و در آن دوران نیز مردم انقلابی جز گل به گلوله های گارد شاهنشاهی هدیه نمی کردند! و به شهادت جهانیان، آن انقلاب مظلوم، آرام ترین و مسالمت جویانه ترین انقلابات تاریخ بود.
اگر فصل گفتمان انقلابی در روزگار ما به سرآمده و ملت ها شیوه های کم هزینه تری را طلب می کنند، و اگر واژه های مقدس دیروز در روند رو به رشد بشری مطرود و منزوى گشته اند، تحولات هر دوره ای را در ترازوی مقتضیات منصفانه زمان خود شايسته تر است ارزیابی کنیم.
۱) سوره نساء آیه ۱۴۰ – لازم به تذکر است که این آیه در مدینه یعنی دوران اقتدار مسلمانان نازل شده است، نه در دوران ضعف مکه .
۲) سوره انعام آیه ۱۰۸ – در ضمن در مقدمه آیه فوق خطاب به پیامبر می خوانیم :"... از مشرکان اعراض کن (درگیر با آنان مشو) چرا که اگر خدا می خواست ( مشیت جبر حاکم بود) آنها مشرک نمی شدند وتو نه نگهبان و نه وکیل آنان هستی.
۳) سوره نساء آیه ۸۱
۴) سوره انعام آیات ۱۱۲ و۱۱۳
۵) بدیهی است این آزادی و اختیار هرگاه به تجاوز به حقوق دیگران، که آنها نیز آزاد هستند، منجر شود، به عنوان دفاع از حقوق عامه با آن برخوردمیشود و آیات جهادی و امر به معروف و نهی از منکر و قتال در قرآن دقیقاً به همین منظور مقررشده است.
۶) بخشی از این اشارات در کتاب " آزادی در قرآن" از انتشارات شرکت قلم ، از همین قلم، آمده است.
۷) نهچ البلاغه نامه ۶
۸) نهج البلاغه خطبه ۹۱
۹) مستدرک نهج البلاغه باب الثانی صفحه ۳۰
۱۰) نهج البلاغه - خطبه ۳۷
۱۱) همان - خطبه ۱۹۶
۱۲)همان- خطبه ۳
۱۳) نهج البلاغه - خطبه ۲۰۷
۱۴) همان - بخش رسائل نامه ۷۱
۱۵) همان - خطبه ۱۲۸
۱۶) نهج البلاغه خطبه ۲۰۷
۱۷) آیه ۲۵ سوره حدید تصریح میکند که هدف از ارسال رسولان و انزال کتابهای دینی قیام مردم برای عدالت بوده است.
۱۸) سوره قصص آیه ۵
۱۹) سوره شعراء آیه ۲۲۶
در زیر مقاله ای در باره ی جنبش دانشجویی که دستخوش فریبکاری ها و سیاست بازی های قدرت طلبان خائن به اصلاح طلبی و آزادی شده و گهگاهی از مسیر اصلی خود فاصله گرفته و باعث انزوا و دلسردی مقطعی دانشجویان و بی اعتمادی هر چه بیشتر به مسئولین و سیاستمداران و حتی رهبران فکری خود شده و نیز فرصت را به عده ای دشمن که کینه ای از بین نارفتنی از جنبش دانشجویی دارند داده است تا القاب و عناوینی که شایسته ی امثال خودشان هست رابه دانشجویان بچسبانند تا آنها را به حاشیه فرستاده و در نبود نوری در تاریکی فسرده ی جامعه به هر کاری و هر جنایتی که می خواهند دست بزنند . ولی حقیقت همیشه ماندگار و جاودان است و سیاهی شب به سر خواهد آمد و روزی خواهد رسید که همه ی ارزشهای انسانی زنده خواهند شد تا به همه ثابت کنند که همه ادعاهای غرب در حمایت از بشر و حفظ کرامت انسانی و ادعاهای دین مداری برای فریب انسانها در جامعه خود دروغی زود گذرند .
در برگ ريز ِ شوم ِ خزان
به ترانهء سبز ِ بهار می انديشم .
در سوگ ِ سرد ِ باد
به سرود ِ شاد ِ شاليزار می انديشم .
در انجماد ِ سکوت
انعقاد ِ نطفهء خروش را می نگرم .
در زير ِ خاکستر ِ ياس
آتش ِ سوزانندهء اميد را می نگرم .
در زمزمهء شوم ِ قاری ِ پير
سنفونی ِ شاد ِ مولود را می شنوم .
گرچه ذره ذره مرده ام
و با پای ِ خوبش لحظه بلحظه بسوی ِ مرگ شتافته ام
اما هرگز خبر ِ دروغين ِ مرگ ِ ترا باور نکرده ام
زیرا به زنده بودن ِ تو
زيرا به زنده ماندن ِ تو
اعتقاد داشته ام .
برای ِ تو شعر گفته ام .
به اميد ِ تو زيسته ام
به تو می انديشم
ترا می نگرم
صدايت را می شنوم
ای زندهء جاويد !
چه كسي چراغ دانشگاه را كشت؟
محمد حسین
سایت آینده
در روز 16 اذر سال 79 وقتي اقاي خاتمي نتوانست در دانشگاه تهران از سياستهاي خود به نحو شايسته اي دفاع كند !دانشجويان به او پشت كردند و هرگز باز نگشتند! پس از قهر و نااميدي دانشجويان از اقاي خاتمي انان به مجلس ششم روي اوردند . چه اينكه تعدادي از نمايندگان آن مجلس, برگزيده تشكلهاي دانشجوئي بودند !و با شعارهائي نظير "اندكي صبر ,سحر نزديك است" انبوهي از جوانان دانشجو را به خيابان كشانده و با سرود هائي همچون" يار دبستاني" و "اي ايران اي مرز پر گهر" احساسات صادقانهء ايشان را تهييج و خرج بالا رفتن خود از پله هاي ساختمان مجلس كرده بودند تا بتوانند از انجا حاكميت را در قبال حقوق ملت پاسخگو سازند
وقتي دانشجويان از ديوارهاي سفارت ايالت متحده امريكا در تهران بالا رفتند و پيش از انكه صولت و ابهت امپراطوري اتازوني را در هم بشكنند!اگاهانه يا ناخوداگاه اوانگاردي و پيشتازي خود را در جامعه ايران به رخ همگان كشيدند.
مرحوم امام خميني در يكي از جملات بياد ماندني اش گفت:
“دانشگاه مبداء همهء تحولات كشور است”
شگفت انكه هنوز هم نبض كشور ايران در دانشگاه مي تپد (حتي نبض بيمار گون امروز جامعه )
در تحولات دورهء سازندگي كه نهايتآ به انتخابات دوم خرداد 76 انجاميد ,دانشگاه نقش موتور اصلي ماشين اصلاحات را بر عهده داشت !و از قضا نحوه تعامل نا مناسب اقاي هاشمي رفسنجاني در ان دوره با دانشجويان با عث شده بود كه اتش اين موتور تيز تر و تندتر شود!
به عنوان مثال در خاطرم هست كه اقاي هاشمي در دانشگاه شهيد بهشتي سخنراني مي كرد(من اين سخنراني را از راديو گوش مي دادم) .دانشجوئي از ايشان پرسيد حال كه سازندگي كشور اغاز شده است ما چگونه مي توانيم در اين كار مهم مشاركت نمائيم؟اقاي رفسنجاني به جاي انكه از موضع يك رئيس جمهور سياستمدار جهان سومي پاسخ بگويد از موضع يك پدر دلسوز كشور توسعه يافته پاسخي داد كه گرچه مي تواند درست ترين پاسخ ممكن باشد اما در ان شرايط بدترين گزينهءممكن هم بود !گفت: شما درستان را بخوانيد تا مشروط نشويد!
اين مشتي نمونهء خروار از اشتباهات در سياست دانشگاههاي كشور در 8 سال سازندگي بود!اشتباهاتي كه نتايج ان حتي پس از خرداد 76 هم گريبان اقاي هاشمي را رها نكرد و شكست در انتخابات مجلس ششم را در سال 78 براي ايشان رقم زد! كه به زعم من يك تراژدي براي ايشان و كشور محسوب مي شود .
دانشگاه برانگيخته , رفتاري بهتر از ان را نيز با اقاي خاتمي انجام نداد !
در روز 16 اذر سال 79 وقتي اقاي خاتمي نتوانست در دانشگاه تهران از سياستهاي خود به نحو شايسته اي دفاع كند !دانشجويان به او پشت كردند و هرگز باز نگشتند!
پس از قهر و نااميدي دانشجويان از اقاي خاتمي انان به مجلس ششم روي اوردند . چه اينكه تعدادي از نمايندگان آن مجلس, برگزيده تشكلهاي دانشجوئي بودند !و با شعارهائي نظير "اندكي صبر ,سحر نزديك است" انبوهي از جوانان دانشجو را به خيابان كشانده و با سرود هائي همچون" يار دبستاني" و "اي ايران اي مرز پر گهر" احساسات صادقانهء ايشان را تهييج و خرج بالا رفتن خود از پله هاي ساختمان مجلس كرده بودند تا بتوانند از انجا حاكميت را در قبال حقوق ملت پاسخگو سازند.
مسئلهء اصلي وجود اين پارادوكس بود كه تعامل دانشجويان با نمايندگان قدرت حاكم, منطبق با ويژگيهاي ساخت روانشناسي ايده ال خواهي و قدرت گريزي دانشجويان نمي باشد. اما چه مي كردند كه ظاهرآ چاره اي جز اين نداشتند! انان الودهء قدرت شده بودند و بايد به نحو مصلحت انديشانه اي با آن تعامل مي كردند!
رفتار اعتلا بخش و ارمان خواهانه مجلس (انچنان كه در ايران هم بي سابقه نبوده است نظير دكتر محمد مصدق و گروه اقليت او) مي توانست دانشجويان را تا حدودي اقناع سازد كه ان بي مبالاتي ها و ناپرهيزي ها به اين شكوهمندي و اوج ورزي ها مي ارزيد اما... دريغ و هزاران دريغ....
كه به قول شاعر : لحظه هاي سنگي بود كه اندوه هم نمي روئيد و نامها, ناميده اي نداشتند.... دانشجويان به ناچار تمركزشان را به منتخبان ويژه خود( ليست دفتر تحكيم) سوق دادند اما داستان همان سنگ بي رويش بود وشمعي سياه كه مي سوخت و ....
من انروزها به سبب شغلي كه داشتم با اين گروه از دانشجويان زياد مواجه مي شدم و عمدتآ در گفتمان انها خشم اميخته با افسردگي و پشيماني و ناچاري (conflict) به وضوح مشاهده مي شد!
اليتهاي دانشجوئي به انحاء مختلف مورد نامهري و طرد قرار مي گرفتند! به عنوان نمونه اينجانب چندين بار با رئيس يكي از دانشگاههاي معروف در پرهيز از اين گونه رفتار سخن گفتم و او را از باج دادن بيش از حد و نا بخردانه به مراكز قدرت خارج از دانشگاه بر حذر مي داشتم اما گويا ايشان خاطرش به گونه اي از مقام مافوقش (اقاي دكتر معين) جمع بود كه براي عرايض بنده , تره هم خورد نمي كرد!
به هر تقدير ديگر كاري نمي شد انجام داد ; دانشگاه سقوط كرده و به انزوا و خاموشي رفته بودو معلوم نيست كه چه هنگام دوباره اين "مبداء همهء تحولات كشور " بيدار خواهد شد.
سياسيون محترم اصلاح طلب به مصداق بازي معروف"كي بود؟ كي بود؟ من نبودم,دستم بود ,تقصير آستينم بود!"هراز گاهي مصاحبه كرده و محافظه كار ان قدرتمند خارج دانشگاه را مسئول اين وضعيت قلمداد مي كنند!
بي ترديد دانشگاه خود قضاوت درست را انجام خواهد داد.
اميدوارم كه دانشگاه به يك سؤال ديگر جامعهء ايران نيز پاسخ بگويد كه: او چه هنگام, چشمان نگرانش را خواهد گشود ؟ وسكوت سنگين و دير پاي خود را خواهد شكست؟
***
دانشجو به اقتضاي سنش كمال گرا و ايده آل نگر است!وبه اقتضاي جايگاهش (دانشگاه)تمايل به راديكاليسم دارد.بي گمان اين دو ويژگي مثل دو لبهء تيز شمشير ميماند , همانگونه كه ميتواند جنبشي را بيافريند مي تواند انرا نابود سازد وبه ضد خود بدل سازد جنبش دوم خرداد چنين به نظر رسيد كه دانشجو و دانشگاه را بيشتر براي ان نياز دارد كه در سناريو هاي مختلف نقش ايفا نمايد .
در كشورهاي توسعه يافته دانشگاه تابعي از جريانات سياسي كلان جامعه است.اما در ايران چون احزاب قدرتمند و رسانه هاي مستقل ونهاد هاي مدني استقرار يافته و دير پا وجود ندارد طبعآاين قاعده هم عمل نمي كند.چيزي كه به نظر مي رسد اصلاح طلبان هنوز هم انرا درك نكرده اند!
پر واضح است كه در كشور ما دانشگاه ذاتآ نمي تواند به نفع محافظه كاران ايفاي نقش كند !بنابراين محافظه كاران هميشه بايد دست به دامان رفتارهاي نه چنان شرافتمندانه مثل استفاده از يك عنصر واسطي شوند كه تا حدودي نزد دانشجويان ظاهرالصلاح به نظر مي رسد !ارعاب و تهديد هم در دانشجويان تاثير زيادي ندارد وتنها جنبش را زير زميني مي سازد!
انچنان كه در مطلب قبلي معروض گشت در اواخر سال 79 جنبش دانشجوئي با دولت اصلاحات قهر كرد و از سال 80 هم كه دولت جديد بر سر كار امد ديگر دولت و دانشجويان با هم تعامل جدي و پيشرونده و مؤثري برقرار نكردند!واضح است كه در چنين شرايطي هر كدام از طرفين راه و مسير خود را مي رود !
اعتراضات گسترده اما با اهداف پراكنده و نامنسجم در دانشگاه ها شكل مي گرفت اما نه تنها به نتيجه نمي رسيد كه جامعه را به عنوان ناظر بيروني نگران و بيمناك مي ساخت . اين شرايط باعث شده بود رسانه هاي محافظه كاران از فرصت استفاده نموده و جنبش دانشجوئي را بيشتر منزوي كنند !گرچه من به سندي در اين زمينه بر نخورده ام اما به نظر مي رسد كه دولت هم نبايد از چنين وضعيتي ناخرسند بوده باشد!چه اينكه مطابق عقلانيتش دانشگاه مزاحمي بيش تلقي نمي شد!
يكي از معدود مواردي كه جنبش دانشجوئي توانست متحد شده و به يك هدف بينديشد !لغو حكم اعدام اقاي هاشم اقاجري بود كه به نتيجه هم رسيد!
اصلاحات بدون دانشگاه يك جنبش ابتر است كه در بازي قدرت رفتار ان پيش و بيش از انكه معقول و خردمندانه به نظر ايد مضحك و كمدي جلوه مي كند! چرا كه رقيب با تكيه بر خاستگاه سنتي خود و قدرت قاهره مي تواند هر نوع بازي را كه اراده مي كند با اصلاح طلبان انجام دهد!
به انتخابات شوراي شهر اخير نگا كنيد !اصلاح طلبان كه در طول 8 سال گذشته نان دانشگاه را خورده و فربه شده بودند گمان مي كردند كه اصلاحات محصول عقل و تدبير جمعي ايشان است ونهاد دانشگاه جز راديكالسم كور يا خام و غير معقول چيزي نيست!
اقاي خاتمي و تني چند از وزرا و استاندارانش با كمك عده اي ديگر از فعالين سياسي با كت وشلوارهاي اتو كشيده و كلي عقل و تجربه ومديريت و برنامه ريزي در اين انتخابات شركت كردند و نتيجهء ان را هم همگان مشاهده كردند!
اين هم از و يژگي هاي منحصر به فرد جامعه ماست كه وقتي دانشگاه منزوي مي شود همه چيز مسخره به نظر مي رسد!نمي دانم شايد در ممالك ديگر هم همين گونه باشد و من بي خبر!
وبلاگ بدلکاران ابدی به آدرس زیر انتقال پیدا کرد:
این وبلاگ همچنان به عنوان وبلاگ شخصی آقای علیرضا قره خانی به کار خود ادامه خواهد داد.
شب شیدایی دیگر تمام شد، آن روزهای پر از حادثه تمام شد. روزهایی که تو برای این مرز و بوم افتخار می آفریدی در خاطره ها ماند. تحمل نبودن تو برای همگان سخت است، چه برای آنان که دوست تو بودن، چه برای آنان که مخالفت بودن. همه ما، با مرگ یک نفس فاصله داریم و آن جزئی از زندگی است. پس اگر مرگ نباشد، نمی توان قدر عشق و دوستی را داشت. ای کاش در زمان حیاتمان قدر خوبی ها و دوستی ها را بدانیم.
یاد و خاطره ات جاوید باد
ز ـ گران
هفتمین روز درگذشت پیمان ابدی در مسجد بلال صدا و سیما
پیمان ابدی زنده است
چون ما زنده هستیم
گروه اکشن پیمان ابدی همچنان در زمینه کارهای اکشن و کارگردانی صحنه های اکشن با سرپرستی علیرضا قره خانی برای زنده نگه داشتن نام پیمان ابدی به کار خود ادامه می دهد.این گروه بعد از پیمان ابدی تاکنون در چند فیلم، کارهای اکشن را به نمایش گذاشته است که نام برخی از فیلم ها عبارتند از: خواهران عجیب و غریب به کارگردانی یوسف صیادی، هوش سیاه به کارگردانی مسعود آب پرور، و ... همچنین کارهای دیگری که در حال مذاکره با عوامل تولید فیلم های اکشن است.
علیرضا قره خانی
دستیار اول پیمان ابدی و سرپرست گروه اکشن پیمان ابدی
متولد: تهران
سفر به کشور آلمان (شهر کلن) در سال 1365
پس از بازگشت به ایران در سال 1385 کار اکشن درسینمای ایران را با دوست عزیزم پیمان ابدی شروع کردم که مورد استقبال زیادی از طرف کارگردان ها و دوستان سینمایی قرار گرفتیم.
در آلمان به ورزش های فوتبال و جودو به مدت ۷ سال پرداختم و دارای مقامهای مختلفی در شهرهای کلن - دوسلدورف - فرانکفورت و ... هستم. همکاری با کارگردان هایی از جمله: فریدون جیرانی - کمال تبریزی - ارجمندی - همایون اسعدیان - احمد شاملو - یدا... صمدی - پوران درخشنده - مسعود آب پرور و ...
کامرون میشل دیاز (به انگلیسی: Cameron Michelle Diaz) (زاده ۳۰ اوت ۱۹۷۲) مانکن و بازیگر آمریکایی ، ایتالیایی ، آلمانی و کوبایی میباشد که یکبار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب ، بافتا و انجمن بازیگران نمایشی شده است.[۱]
|
دیاز در شهر کمپتون ایالت کالیفرنیا در کشور آمریکا به دنیا آمد. پدر او بیلی دیاز یک آمریکایی کوبایی از نسل دوم ، و مادرش امیلی دیاز یک آمریکایی ایتالیایی و آلمانی میباشند. کامرون یک خواهر بزرگتر با نام چیمن دارد.[۲]
کامرون دیاز از شانزده سالگی وارد شغل مانکنی شد و استعدادش او را به مجلاتی مانند : مادمازل ،هفده و فعالیتهای تبلیغاتیش برای شرکتهایی مانند : کالینا کلین و کوکا کولا کشاند موفقیت حرفهای او را به ژاپن ، استرالیا ، مراکش و پاریس کشاند کامرون در سن ۲۱ سالگی به کالیفرنیا برگشت.[۳] در سال ۱۹۹۴ کامرون اولین نقش خود را در فیلم کمدی اکشن ماسک بدست آورد و ستاره ما با کمدین بزرگ،جیم کری روبرو شد. بدون هیچ تجربه قبلی او یک نقش اصلی در این فیلم بازی کرد. بعد از بازی در فیلم ماسک کامرون دیاز درخواستهای زیادی از طرف چند فیلمساز برجسته برای بازی در فیلمهایشان دریافت کرد.[۴] در پاییز سال ۲۰۰۰ او در « فرشتههای چارلی » ظاهر شد و پروژه بعدی او فیلمی بود از مارتین اسکورسیزی که در برابر لئوناردو دی کاپریو ایفای نقش کرد.[۵]
کامرون دیاز و جاستین تیمبرلیک رابطه خود را در سال ۲۰۰۳ میلادی آغاز کردند و در سال ۲۰۰۴ یک عکاس بطور مخفیانه از کامرون دیاز و جاستین تیمبرلیک در بیرون هتل از آنان عکس گرفت دیاز و تیمبرلیک مدتی با این عکاس در مشاجره پیدا کردند در این میان دیگر عکاسان توانستند دوربین را از عکاس مزبور دزدیده و آنرا در اختیار مجله هفتگی آمریکا قرار دهند و تصاویر آن در شماره فردای آنروز چاپ شد.[۶]
لازم به ذکر میباشد در ۱۵ آوریل ۲۰۰۸ پدر کامرون دیاز،بر اثر بیماری سینه پهلو درگذشت.[۷]
جسیکا مری البا (به انگلیسی: Jessica Marie Alba) (زاده ۲۸ آوریل ۱۹۸۱)[۲] بازیگر سینما و تلویزیون آمریکایی است.
البا در سیزده سالگی کار خود به عنوان بازیگر را با بازیگری در فیلمهای کمپ در ناکجا آباد و دنیای مخفی الکس مک در سال ۱۹۹۴ میلادی آغاز کرد. او با با نقش آفرینی در برنامه تلویزیونی (به انگلیسی: Dark Angel) در سالهای ۲۰۰۲-۲۰۰۰ به شهرت رسید. آلبا به طور پی در پی در بخش (به انگلیسی: Hot 100) مجله ماکسیم ظاهر شده است.[۳] او همچنین در سال ۲۰۰۷ توسط مجله FHM به عنوان سکسیترین زن جهان شناخته شد.[۴]عکس او همچنین چندین بار بروی جلد مجله پلی بوی نقش بسته است که در یک مورد باعث ایجا یک پرونده قضایی در این ارتباط شد. در سال ۲۰۰۷ او برعلیه عکس چاپشده بروی جلد پلی بوی که روی عکس عنوان ۲۵ ستاره مشهور و سکسی سال نقش بسته بود، شکایت کرد. آلبا دراین باره اعلام کرد که او اجازه چاپ این عکس را به پلی بوی نداده است پس ازآنکه مدیر پلی بوی پذیرفت که به جای خسارت به موسسات خیریه که آلبا از آنها حمایت میکند کمک مالی کند آلبا از شکایت خود صرفه نظر کرد.[۵]
حقیقت این است که لارس تا آن زمان گروهی نداشت ولی آنروز ، هنگامی که جیمز به او پیوست این گروه دیگر شکل گرفته بود.آن دو اولین آهنگ را با یک دستگاه ارزان قیمت ضبط کردند در حالی که جیمز وظیفه خواندن و نواختن گیتار «ریتم» و «باس» گیتار را به عهده گرفت، لارس نواختن «درام»را به عهده گرفت و به تنظیمات موسیقی کمک کرد و نقش گرداننده را داشت. سرانجام ران مک گاورنی برای نواختن باس گیتار به گروه پیوست و دیو ماستین وظیفه نواختن گیتار را اتخاذ کرد، گروه اسم خودمانی متالیکا به معنی «یورش متال جوان » را اتخاذ کرد و شروع به اجرای برنامه در منطقه لس آنجلس کرد و در گشایش کنسرت گروههایی چون ساکسون قطعاتی اجرا میکرد. آنها سرانجام دمویی تمام عیار به نام «نبود زندگی تا چرم» ضبط کردند. این دمو توسط داخل و خارج توسط لارس و دوستان خرید و فروش کننده نوارهای متالش پخش شد. « نبود زندگی تا چرم » توجهی نسبت به جمعیت زیر زمینی متال برانگیخت و گروه علاقه مندانی خصوصا در سانفرانسیسکو و نیویورک یافت. گروه دو برنامه در سانفرانسیسکو اجرا کرد. تماشاچیان آنجا، از تماشاچیان «آنجایند که دیده شوند» لس آنجلس، دوستانه تر یافت. آنجا همچنین توجه گروه خوب و آینده دار تروما خصوصا نوازنده باس آنها یعنی کلیف برتون را جلب کردند. سرانجام متالیکا به شمال ایالت نقل مکان کرد و کلیف به گروه پیوست.
در نیویورک یک نسخه از « نبود زندگی تا چرم» به صفحه فروشی جان زازولا که به درستی بهشت متال نام داشت راه یافت. زازولا به سرعت متالیکا را استخدام کرد که به شرق بیایند و چند برنامه اجرا کرده و آلبومی ضبط کنند. گروه به نیویورک رفت، تنها برای اینکه به اطلاع گردانده/تولید کننده خود برسانند که: «نوازنده لید گیتارمان باید برود» رادی مارک ویتاکر گیتاریست گروهی را در سانفرانسیسکو پیشنهاد کرد و در اول آوریل ۱۹۸۳ کرک همت به متالیکا پیوست. آلبوم اول متالیکا «همه شان را بکش» در اواخر ۱۹۸۳ انتشار یافت.
به دنبال انتشار «همه شان را بکش» گروه به اجرای کنسرت در شهرهای مختلف پرداخت. در سال ۱۹۸۴ آلبوم دوم با نام «بر آذرخش بران» ضبط و منتشر شد.این آلبوم در حالیکه لحن معترضانه «همه شان را بکش» را حفظ کرده بود، هم از لحاظ موسیقی و هم از لحاظ مفاهیم شعری از آلبوم اول پخته تر بود. قابل توجه ترین آهنگ از میان ۸ ترانه «بر آذرخش بران » ترانه چهارم بود، یعنی «رنگ باختن به سوی سیاهی». این آهنگ که الهام گرفته از دزدی وسایل گروه در اوایل همان سال در بستون بود، به شکل نسبتاً ژرفی به موضوع شکست و ناکامی میپردازد . ترانهٔ دیگر از «سفینه عشق اچ-پی» و فیلم «ده فرمان» الهام گرفته شدهاند. گروه قرار داد دیگری با موسسه بزاگ مدیریت «کیو-پرایم» و درست بعد آن با کمپانی معروف ضبط الکترا بست.
در ۱۹۸۶ آلبوم سوم متالیکا « استاد خیمهشببازی »انتشار یافت و گروه به همراه آزی آزبورن به اجرای تور پرداخت. متالیکا به بلنداهای تازه میرسید.آلبوم جدید به رتبه ۲۹ دست یافت و از حضوری ۷۲ هفتهای در جدول پر فروشهای آمریکا لذت برد. هنگامی که بازوی جیمز در ورزش اسکیت بورد شکست، گروه با افت کوچکی مواجه شد. جان مارشال تا بهبودی جیمز به گروه پیوست. با تور آزی کل گروه به اروپا رفت و تدارک سفری مخاطره انگیز را به خاور دور را دید. همه امیدوار بودند جیمز بتواند وظیفه خود را در نواختن گیتار به عهده گیرد ملی در اولین برنامه اروپایی مارشال به جای جیمز گیتار نواخت و جیمز در ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۶ برای انجام وظایف خود دوباره به گروه پیوست. این آخرین باری بود که گروه با کلیف برنامه اجرا کرد. صبح روز بعد اتوبوس حامل اعضای گروه به طور غیر قابل کنترلی سرخورد و واژگون شد! در این حادثه کلیف برتون کشته شد. شاید بهتر همان بود که متالیکا در همان جا کناره گیری میکرد. زیرا کلیف از اعضای اصلی گروه بود. او علاوه بر نوازندگی باس، برای گروه مثل معلم و مربی بود. او فرزانگی موسیقیایی و نگرش «خودت باش» را در اختیار گروه میگذاشت. اما همان شناخت صحیح از کلیف، خود عاملی بود که گروه تصمیم به ادامه دادن بگیرد. پس متالیکا منهای یک نفر ادامه داد.
جیسون نیوستد از میان ۴۵ درخواست کننده برای عضویت در متالیکا انتخاب شد. علت این انتخاب توانایی های او و داشتن عادتهای مشابه با گروه بود. تصمیم بر این گرفته شد که مجدداً به حال و هوای تور باز گردند تا هم نوازندهٔ باس وجدید را با امور آشنا کنند هم سرپوشی بر غم از دست دادن کلیف بگذارند. گروه به بهانه معرفی جیسون صفحهای از کلیه آهنگهای ضبط شده منتشر کرد. صفحه با نام «باز دیدی دوباره-دوباره از روزهای گاراژ» منتشر شد که به نظر دنبالهٔ «باز دیدی دوباره از روزهای گاراژ» است که به سال ۸۴ به صورت «طرف دوم» منتشر کرد.
وقتی جیسون جای ثابتی در گروه به دست آورد، برای ضبط آلبوم چهارم خود «… و عدالت برای همه» آماده شد. «…و عدالت برای همه» که در اوت ۱۹۸۸ منتشر شد، در رده بندی پرفروشهای آمریکا به رتبه ۶ دست یافت و نامزد جایزه «گرمی» برای بهترین گروه «متال/هارد راک» شد. گروه دوباره به اجرای تور به طور گستردهای در تمام جهان پرداخت. دو ترانهٔ آلبوم «عدالت» به طور مستقل در آمریکا منتشر شد و گروه برای ترانهٔ « تک مانده» جرات ساخت اولین ترانهٔ ویدیویی را به خود داد و سرانجام برای اجرای مستقل «تک مانده» به جایزه گرمی دست یافت.
در سال ۱۹۹۱ گروه آلبومی با نام خود، با عنوان «آلبوم سیاه» را منتشر کرد. این آلبوم که با تولید کنندگی باب راک منتشر شد نسبت به آلبومهای قبلی کاری تازه بود. آهنگهای کوتاهتر و نواها پر تر، عمیق تر و با یکنواختی کمتر بودند.
« آلبوم سیاه» فورا در تمامی جهان رتبه اول شد و هفتهها در صدر ماند. چندین ترانه از این آلبوم به طور مستقل یا ترانه ویدیویی منتشر شد. این آلبوم موفق ترین آلبوم متالیکا تا به امروز است. گروه جایزههای متعددی از جمله یک « گرمی » برای خود آلبوم و چندین جایزه « ام-تیوی» و «جایزه موسیقی آمریکا را به خود اختصاص داد. گروه تور گذاشت و تور گذاشت و تور گذاشت، به تنهایی در توری موسوم به شامگاهی با متالیکا « با گروه » گانز ان روزز و یا در فستیوالهای متعدد به اجرای برنامه پرداخت. متالیکا آلبوم سیاه و همچنین ترانههای دیگر را به میان مردم برد.
ینج سال طول کشید که آلبوم بعدی متالیکا منتشر شد. آلبومی با نام «لود» که طولانی ترین آلبوم متالیکا تا آن زمان بود. این آلبوم شامل ۱۴ آهنگ بود و تمامی ظرفیت موجود بر روی « سی دی» را پر کرد. این آلبوم و نیز آلبوم بعدی «ری لود » که در سال ۹۷ منتشر شد باز با تولید کنندگی هر دو آلبوم با هم نوشته و تقریباً هم زمان ضبط شد و ادامه دهنده راهی بود که با «آلبوم سیاه» آغاز شد. از لحاظ موسیقی پر محتوا و کوبنده، ترانهها رها، قدرتمند و التقاطی بودند، منصفانه نیست اگر بگوییم متالیکا تغییر زیادی کرد. چرا که گروه همان گروهی است که «همه شان را بکش» و «...عدالت برای همه» را ضبط کرده ولی دوقلوهای لود، متالیکایی را نشان میدهد که دوران « فقط نگرش،فقط سرعت» را پشت سر گذاشته و به نگرش «خودت باش» بازگشتهاست..
با به پایان رسیدن تورهای پی در پی «لود» و «ری-لود» و احتمالاً پایان این مرحله از متالیکا کاملاً طبیعی است که گروه تا حدی درون نگر شود.در حالی که آلبومهای لود ازلحاظ شعر بخش قابل توجهی از آنچه را که در درون ماست، به شکلی عاطفی و ناخداگاه منتشر میکرد اما زمان آن میرسید که به درون آنچه که این گروه را ساخته بود نگریسته شود.
هیچ بازتابی بهتر از تأثیراتش، متالیکا را، متالیکا نمیسازد. مانند ۱۹۸۱ که آغاز به کار کردند ۱۹۸۴ با «بازدید دوباره از گاراژ» و «بازدیدی دوباره-دوباره از گاراژ » در ۱۹۸۷ ، گروه به گاراژ بازگشت، متالیکا همواره گروه گاراژی بوده و هست. خواه در زیر زمین کرک یا رستوران جیسون یا در دخمه لارس و خواه بر روی صحنه و مقابل ۵۰۰۰۰ تماشاچی، متالیکا همیشه همان ترانه یا ردیف را مینوازد که جایی در کنار جاده مینوازد، که جایی در کنارجاده، آنها را یاری کرده بود.
گروه تا به حال دو پروژه « گاراژی » به صورت طرف دوم منتشر کرده در حقیقت پروژههای «روزهای گاراژ » چنان قابل جمع آوری و کمیاب شدهاند که نسخه نه چندان خوب آنها با قیمت های سرسام آور به فروش میرسد. گروه ۱۱ ترانه جدید را انتخاب کرده و سومین پروژه «درون گاراژ » خود را باز هم با همراهی باب راک ضبط کرد. آلبوم به درستی «گاراژ الحاقی» نام گرفت چرا که تمام ترانههای گاراژی قبلی را همراه با ۱۱ ترانهٔ جدید در خود داشت.
را به همراهی ارکستر « S & M » در سال ۱۹۹۹ متالیکا آلبوم زنده سانفرانسیسکو و به رهبری مایکل کیمن منتشر کرد : آلبوم به سرعت در مکان دوم جدواها جای گرفت ترانه « ناپدید میشوم» که برای موسیقی فیلم «|ماموریت غیر ممکن ۲ » نوشته شده بود یکی از ترانههای این آلبوم است.
در سال ۲۰۰۰ گروه سایت « نپستر » (یک سرویس فایل اشتراکی اینترنتی را که به اعضا اجازه میداد از کامپیترهای یکدیگر موسیقی داونلود کنند)، به علت نقض قانون حق تاًلیف به دادگاه کشاند. اما چندی بعد شکایت خود را پس گرفت – شاید بیشتر به خاطر تأثیر بدی که بر جای گذاشته بود.
در ژانوژیه سال ۲۰۰۱ جیسون نیوستد اعلام کرد که از گروه کناره گیری کرده در آوریل همان سال، هتفیلد ESPN است. درست بعد از شرکت در جوایز آلریک و همت به استودیو رفتند تا کار بر آلبوم بعدی را آغاز کنند و هتفیلد مسیولیت گیتار باس را به عهده گرفته . اما در اول آگوست ، تمامی برنامههای ضبط و دیگر برنامههای گروه قطع شد و جیمز هتفیلد برای ترک اعتیاد خود به الکل ، به مرکز ترک اعتیاد مراجعه کرد.
اکنون جیمز هتفیلد بهبود یافته و گروه پس از ۳ سال آلبوم جدید خود را با به کار گیری عضو جدید خود «رابرت تراجیلو» به بازار عرضه کرده. اسم آلبوم St.Anger میباشد که از زیبایی قابل توجهی برخوردار است. این آلبوم از ۱۱ ترانه تشکیل شده و اکنون در صدر جدول پرفروشترین آلبومهای آمریکا قرار دارد. بیتردید متالیکا تأثیرگذارترین گروه هوی متال در دهه ۸۰ میلادی است و در سال ۱۹۹۱ با آلبومی به اسم خودشان یعنی «متالیکا» به اوج شهرت رسیدند.
میزان مجاز بنزن در هر لیتر فقط 0.5 درصد است این درحالی است که برای تولید بنزین از محصولات پتروشیمی از حدود 1 درصد بنزن شروع کردند که جواب نداد و به ناچار درصد بنزن افزایش یافت تا 50درصد یعنی دقیقا 100برابر حد مجاز و جالب است که بدانید بنزن به راحتی از طریق پوست جذب و هدیه اش به ما سرطان خون است از تمام جامعه مجازی ایران استدعا دارم با تمام قوا به انتشار این فاجعه بپردازند چراکه این بنزین داخلی در تمام کشور مصرف میشود
چندی پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانی اش هیجان زده از مدرسه به خانه میآید و می گوید که سر صف اعلام کردند که هر کس که بهترین تحقیق راجع به زندگی عمه ی عطار بکند و تا پایان هفته به مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد.
همه خانواده به اصرار برادرزاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه ی عطار تحقیق کنند اما دریغ از یک خط که در مورد خانواده پدری عطار در کتابها نوشته شده باشد و معلوم نبود آیا عطار عمه هم داشته است یا نه؟ به هر کسی که دستی در ادبیات داشت رو انداختند و همه متعجب بودند که این دیگر چه جور مسابقه ای است؟ باز اگر راجع به خود عطار بود یک حرفی اما عمه عطار؟!
خلاصه آخر هفته مادر بچه تصمیم می گیرد به مدرسه برود و با مسئولین آن صحبت کند که این چه بساطی است که راه انداخته اند و تحقیق محال از بچه ها خواسته اند. فکر می کنید چه جوابی به وی داده اند؟
اعضای این وبلاگ عبدالرحیم میرزاده مسلم میرزاده هوشنگ میرزاده
“تشخیص شخصیتخودتون با کمک میوه ها”
فرض کنید ظرفی پر از انواع میوه های مختلف جلویشماست میوه مورد علاقه تان را بردارید ولی دقت کنید!
ممکن است با انتخاب این میوه اسرار و رموز شخصیتشما به سرعت فاش شود در حقیقت این تست روانشناسی به سادگی نشان می دهد که شخصیتافراد مختلف نسبت به انتخاب میوه مورد علاقه شان چگونه است...
متن دلخواه شما
|
|